دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823The historical geography of Bilbeisاوضاع سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی بِلبَیس: قدیمترین کرسی ولایت شرقیۀ مصر7366395510.22059/jhic.2017.222039.653730FAمعصومهآبانگاه ازگمیدانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه تهرانJournal Article20161205Bilbeis (also spelled Bilbays or Bilbīs) was an ancient city of “Eastern Province" of Egypt (Sharqīya) located in the eastern Nile River delta. The city was parish of the Eastern Hawf Province until the late 4th century AD, and it was the capital of the "Eastern Province" until Mamluk Sultanate period.
This city was significantly important in Political and military aspects during the Islamic age. It was known, like Cairo and Fustat, as military camp of Egypt and gateway of Levant. Although it had the advantages of suitable climate and economic prosperity, because of its strategic position, it was continuously invaded by attacking armies. So in comparison to other Egyptian cities, it was not culturally and scientifically developed.
In the beginning of 19th century, by capital transfer of Eastern Province to the Zagazig, the city lost its political and military priority and became an ordinary city of province.
This study advances our understanding of Bilbeis’s historical geography by explaining the war effects on its cultural decline.بلبیس، از توابع استان شرقیۀ مصر، شهری باستانی بر ساحل شعبهای از نیل است که تا اواخر قرن 4ق، بهعنوان قصبۀ ولایت حوف شرقی و تا عصر ممالیک، مرکز اقلیم شرقیه بود. این شهر در دورۀ اسلامی از اهمیت سیاسی و نظامی فراوانی برخوردار بود و نام آن بهعنوان لشکرگاه مصر و دروازۀ شام و نیز کانون شکلگیری دگرگونیهای سیاسی مصر در کنار فسطاط و قاهره میآمد، اما با وجود اینکه از موقعیت اقلیمی مناسب و رفاه اقتصادی نسبی برخوردار بود، بهسبب موقعیت سوقالجیشیاش، همواره عرصۀ تاختوتاز لشکریان داخلی و خارجی قرار میگرفت. از اینرو از پیشرفتهایی علمی و فرهنگی که سایر شهرهای مصر از آن بهره بردند، بازماند. از اوایل سدۀ 19م نیز، با انتقال مرکزیت استان شرقیه به زقازیق، اهمیت سیاسی و نظامی بلبیس کاهش یافت و شهرستانی از توابع استان شرقیۀ مصر شد. نوشتار حاضر میکوشد ضمن وصف موقعیت جغرافیایی و اقلیمی شهر و بیان تاریخ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی آن، به بازسازی جغرافیای تاریخی این شهر، بپردازد و تأثیر جنگ را در عدم شکوفایی فرهنگی شهر نشان دهد.دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823A Survey on the Major Factors in Scientific Flourish of Islamic Civilization during Fatimid Era, Based on Orientalists’ Perspectiveبازکاوی عوامل شکوفایی علمی تمدن اسلامی دورۀ فاطمیان از دیدگاه غربیان37576395710.22059/jhic.2017.103874.653621FAمحمدرضابارانیاستادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهرا0000-0002-5680-3924سید رضامهدی نژادعضو هیئت علمی گروه تاریخ و دانشپژوه دورۀ دکتری جامعة المصطفی العالمیةJournal Article20160717One of the most important flourishing periods of Islamic civilization took place in Fatimid era. Since Fatimid rulers were Shi'ite and religion was important for them, many of non-Muslim researchers have mentioned religious elements among flourishing factors in this era. This study examines the role of other factors like religious, political and economic ones based on western scholars' perspectives. Analyzing and evaluating their viewpoints shows their emphasis on two main points: (1) the role of Fatimid caliphs and officials, their rivalry with Abbasid dynasty and political and religious tolerance; (2) the religious identity of Isma'ilis and its propagation, the organization for invitation (Da'wat) to Isma'ilism, the philosophical and intellectual influence of Greek and Neoplatonic thoughts on Isma'ilism. Although some of the mentioned factors were also stated by Muslim historians and restated by western researchers, the philosophical and intellectual influence of Greek and Neoplatonic thoughts are incredibly highlighted in western scholars’ works. It can be said that these factors, which was effective in Isma'ilism evolution, were considered as the roots of scientific flourish in Islamic civilization; in order to relate the origins of this development to the Western and Greek civilizations.دورۀ فاطمیان از دورههای مهم در شکوفایی تمدن اسلامی به شمار میرود. با توجه به تشیع فاطمیان و تأکید اساسی آنان بر مذهب، بسیاری از ناظران غیرمسلمان در بررسی عوامل شکوفایی علمی دورۀ فاطمیان به عوامل مذهبی این شکوفایی نیز پرداختهاند. در این نوشتار، دیدگاههای اندیشمندان غربی دربارۀ عوامل مذهبی و نیز سیاسی و اقتصادی شکوفایی علمی تمدن اسلامی دورۀ فاطمیان بررسی خواهد شد. مطالعۀ دادهها و تحلیلهای این اندیشمندان، روشن میسازد که غربیان ازیکسو، نقش خلفا و دولتمردان فاطمی و پشتیبانیهای آنان و رقابت با عباسیان و مدارای سیاسی مذهبی و از سوی دیگر، ماهیت مذهب اسماعیلی، تلاش برای گسترش مذهب، سازمان دعوت اسماعیلی و تأثیر اندیشههای فلسفی و عقلانی یونانی و نوافلاطونی و امتزاج آن با مذهب اسماعیلی را در شکوفایی علمی این دوران مؤثر دانستهاند. برخی از این عوامل در آثار مورخان مسلمان نیز بیان شده و پژوهشگران غربی نیز گاه نظریاتشان را از این آثار برگرفتهاند، اما برخی عوامل، مانند تأثیر اندیشههای فلسفی و عقلانی یونانی و نوافلاطونی، بیشتر در آثار آنان بازتاب یافته و تأکید شده است. در تعلیل این مطلب، میتوان گفت بهسبب آنکه این عوامل را در دگرگونی و تطور مذهب اسماعیلی موثر دانستهاند، ریشۀ شکوفایی علمی در تمدن اسلامی را به بیرون از جهان اسلام و در حقیقت، به تمدن غرب و یونان وابسته کردهاند.دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823Dallāl and Jullās: A Survey on Role of Middlemen in Middle Age Economic on the Basis of Andalusian Sourcesفعالیت های دلالان و جلّاس و تأثیر آن ها بر بازار بر اساس منابع مغربی _ اندلسی59696395810.22059/jhic.2017.234488.653781FAنفیسهجلالیاندانشجوی دکتری گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایرانیونسفرهمندگروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایرانهادیعالمزادهگروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایرانJournal Article20170612The work of middleman (Dallāl) was legal in Islamic middle age but under supervision of the market inspector (Muḥtasib). Even a wholesaler or a retailer was obligated to earn just regular interest, and raising the prices which leads to economic instability was disallowed. There was a group, among the middlemen, called “Jullās”, who disrupts economic stability in Bazar. This study examines the role of so-called Dallāl and Jullās in Morocco and Andalusia in the Middle Ages. The findings show that Jullās, in order to earn more profit, used illegitimate methods in violation of the established laws; even they didn’t respect the social norms. It was the duty of master of the market (sāḥib al-sūq) to oppose this group and hoarders, to control economic activities in Bazar properly.دلّالی از حرفههای مشروع در بازار مسلمانان بود که محتسب بر آن نظارت میکرد؛ دلّالان به دو دستۀ خُرد و کلان تقسیم میشدند. آنها ملزم بودند در ازای فروش کالا، تنها اجرتالعمل متعارف آن را دریافت کنند و مجاز به افزایش آزادانۀ قیمت کالاها، که ثبات و نظم اقتصادی بازار را بر هم میزد، نبودند. در میان دلّالان کلان، گروهی موسوم به «جُلّاس» بودند که در کسبوکار بازاریان و ثبات اقتصادی بازار اخلال میکردند. این پژوهش درصدد است نقش دلّالان و جلّاس را در بازارهای مغرب و اندلس در سدههای میانه بررسی کند. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که جلّاس، بر خلاف دلّالان، بهمنظور کسب سود بیشتر، با سوءاستفاده از شرایط اقتصادی جامعه و عدول از هنجارها و ارزشهای اخلاقی، موجب اخلال در کسبوکار و بیثباتی بازار میشدند. مقابله با این گروه یکی از وظایف اصلی صاحبالسوق بود که متعهد بودند با ایجاد ارتباط درست میان بازاریان و واسطهگران و نظارت دقیق و مستمر بر دلّالان، از اقدامات و ارتباطات ناشایست آنان، بهویژه همکاری با محتکران، و دستیابی به سودهای گزاف و مخلّ بازار ممانعت کنند.دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823A survey on Hadith and Kalam influence in pseudohistorical propositions and on the approach to their detectionبازکاوی تأثیر حدیث و باورهای کلامی بر تولید گزارههای تاریخانگارانه و رهیافتی به تشخیص آن71936395910.22059/jhic.2017.227828.653752FAعلیحسن بگیعضو هیئت علمی دانشگاه اراکJournal Article20170215Historical authentic information and statements constitute the most important part of the historical analysis. Nevertheless, sometimes the basic information of a historical research is the pseudohistorical propositions which historians take them as authentic historical propositions, and as a result, the historical analysis become distorted. This study tries to answer two main questions: 1- What is the most important factor in positing pseudohistorical propositions? 2- What is the proper approach to distinguish historical propositions from pseudohistorical ones?
The study offers that Hadith and Kalam are the main sources of pseudohistorical propositions. By the way, to distinguish historical propositions from pseudohistorical ones, one needs to evaluate historical sources carefully and to assess the origin of beliefs in Kalam properly. My approach in this detection is inductive, that is, the characteristics of pseudohistorical proposition, mentioned in each case, is detectable by investigate their original sources in history and theology.اطلاعات و گزارههای اصیل تاریخی مهمترین رکن تحلیل تاریخ را تشکیل میدهند. بااینهمه، گاه اطلاعاتی که پایۀ تحلیل پژوهشگر تاریخ قرار میگیرد، گزارههای تاریخنما و بهعبارتی، تاریخانگارانه هستند که در بسیاری مواقع، تحلیلگر آنها را گزارههای اصیل تاریخی تلقی کرده و درنتیجه، تحلیل او از واقعیت فاصله گرفته است. نوشتار حاضر تلاش میکند به دو پرسش در این باره پاسخ دهد: ۱) مهمترین عامل در تولید گزارههای تاریخانگارانه (تاریخنما) چیست؟ ۲) چه راهکاری برای تفکیک گزارههای تاریخی از گزارههای تاریخانگارانه وجود دارد؟ با بررسی بهعملآمده، روشن شد مهمترین عامل در تولید گزارههای تاریخانگارانه، حدیث و باورهای کلامی است. همچنین اینکه توجه به ویژگی گزارههای تاریخانگارانه و تتبع و جستوجو در منابع تاریخی و ارزیابی خاستگاه باورهای کلامی، کمک زیادی به تفکیک گزارههای تاریخی اصیل از گزارههای تاریخانگارانه میکند. روش نگارنده در تفکیک گزارههای تاریخانگارانه از گزارههای تاریخی، استقرایی است؛ به این معنا که ویژگی گزارههای تاریخانگارانه از طریق دقت و تأمل در ماهیت «باورهای کلامی» و «مآخذ تاریخی» و مقایسۀ آنها با «منابع تاریخی» تبیین شده است. همچنین در توضیح هر یک از گزارههای تاریخانگارنه، به نشانۀ تاریخانگارانه بودن آنها اشاره شده است.دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823The attitude of Naqshbandi Gutbs toward the Music: The case of Abd Al-Rahmān Jāmīجایگاه موسیقی نزد اقطاب نقشبندیه (مطالعه موردی عبدالرحمنجامی)951236396010.22059/jhic.2017.224249.653738FAمصطفیلعل شاطریدانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهدJournal Article20170103The religious toleration, during the ruling of Sultan Ḥusayn Bāyqarā (1438-1506 AD) was a great opportunity for the Naqshbandi Gutbs to organize freely Sama (samā‘) ceremonies. Abd Al-Rahmān Jāmī (1414–1492 AD), among them, had a distinguished attitude to the ceremony. This study investigates the development of music and musical instrument during this period, considering Jāmī’s conversancy in music. In this study, we employed a descriptive-analytic method on Jāmī’s remaining poem (his collection of poems (diwān) and “Seven Thrones” poem (Haft Awrang mathnawī). The findings show that Jāmī’s efforts in the rejection of radical views and in stablishing music as a spiritual activity was successful. As a result of these efforts, the Sufi music orchestration basically changed, and afterwards festive musical instruments, unlike the past, found their way to Sufi’s ceremony.در دورۀ سلطانحسین بایقرا (875ـ911 ق)، اقطاب فرقۀ نقشبندیه، بهدلیل سیاست تسامح مذهبی دربار، از آزادی عمل نسبی، بهویژه در زمینۀ برپایی مراسمی همچون سماع برخوردار بودند. در این بین، عبدالرحمان جامی (817ـ898 ق) از جمله اقطاب نقشبندی، در برگزاری این مجالس، رویکردی متمایز داشت. این پژوهش، با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و بررسی اشعار برجایمانده از جامی (<em>دیوان</em> کامل و مثنوی <em>هفت اورنگ</em>)، درصدد پاسخ به این پرسش است که با وجود تبحر علمی و عملی جامی در موسیقی، سماع و سازهای مربوط به آن در دورۀ وی، چه تغییراتی یافت. یافتهها حاکی از آن است که بنا بر کوشش جامی در اثبات تأثیر معنوی و روحانی موسیقی و رد نظریات افراطی دربارۀ کاربرد ساز در حلقههای تصوف، دگردیسی بنیادینی در سازبندی مجالس سماع به وقوع پیوست، بهنحوی که سازهای موسیقی بزمی، که تا پیش از آن در میان اهل تصوف چندان مورد توجه نبودند، به آن راه یافته و رواج فراوان یافتند.دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهرانپژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی2228-790647120140823Visual analysis of Islamic geographic mapsتحلیل بصری نقشههای جغرافی دوره اسلامی (موردپژوهی نسخهخطیالمسالک و الممالک موجود در کتابخانه و موزۀ ملی مَلِک)1251486396210.22059/jhic.2017.235476.653782FAسارهملکی گیساوندانیدانشجوی دکتری پژوهش هنر دانشگاه شاهد0000-0002-9074-426Xحسنعلیپورمنددانشیار گروه هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20170612Mapping is an ancient subject in Islamic civilization. The geographical maps of the Islamic period have always been analyzed from the perspective of geography and history, but they didn’t receive enough attention in aspect of textual and visual aesthetics. This study aimed to determine the visual features and properties of the Islamic geographic maps, focusing on Masālik and Mamālik manuscripts preserved in Malik National Library and Museum. The method of research is analytical-descriptive and necessary information has been collected by desk research. The findings from the research shows: (1) the visual elements of these maps are simplified to display geographical regions and phaenomena; (2) these elements have been affected by not only preceding and contemporary miniature schools, but also basic principles of Balkhī mapping school. Considering their principles of representation and drawing, these maps can be considered as former versions of the current maps.نقشه و نقشهنگاری موضوعاتی کهن در تمدن اسلامی است. نقشههای جغرافیایی دورۀ اسلامی، همواره از منظر پژوهشگران علومی چون جغرافیا و تاریخ تحلیل و بررسی شدهاند، اما بهلحاظ زیباییشناسی عناصر تصویری و نوشتاری، کمتر مورد توجه بودهاند. پژوهش حاضر بهمنظور تعیین ویژگیها و ارزشهای بصری نقشههای جغرافیایی در جهان اسلام، با تمرکز بر نقشههای نسخهخطی <em>المسالک و الممالک</em> موجود در کتابخانه و موزۀ ملی ملک، صورت گرفته است. روش استفادهشده توصیفی ـ تحلیلی بوده و اطلاعات ضروری تحقیق با بهکارگیری روشهای کتابخانهای و مشاهده، جمعآوری شده است. مهمترین یافته پژوهش حاضر این است که عناصر بصری این نقشهها برای نشان دادن عوامل و مناطق جغرافیایی، ساده شدهاند. نیز این عناصر از مکاتب نگارگری پیشین و همعصر خود تأثیر پذیرفتهاند و از باورهای اصلی حاکم بر مکتب نقشهنگاری بلخی هم متأثر بودهاند. این نقشهها را بهلحاظ اصول ترسیم و بازنمایی، میتوان نمونههای پیشین نقشههای کنونی دانست.