Document Type : Research/Original/Reqular Article
Authors
Abstract
Keywords
آغاز حرفۀ وراقت در میان مسلمانان
مهدی مجتهدی[1]؛ احمد بادکوبه هزاوه[2]؛ محسن معصومی[3]
(دریافت مقاله: 12/11/1390 - پذیرش نهایی: 19/06/1391)
چکیده
وراقت به عنوان یکی از مشاغل رایج در میان مسلمانان، نقش مهمی در تولید و ترویج کتاب داشته است. به کسی که در این پیشه فعالیت داشت ورّاق گفته میشد. حال سؤال این است که حرفه وراقت چگونه آغاز شده است؟ از آنجا که بنا بر نظری مشهور، شروع ساخت کاغذ در میان مسلمانان مربوط به نیمه قرن دوم است؛ برخی از محققان معتقدند که وراقت با ورود اسیران کاغذ ساز چینی به سمرقند پس از نبرد طراز (134ق) شکل گرفته و کلمه وراقت از ورق به معنی کاغذ گرفته شده است. در مقابل نظری وجود دارد که ورود کاغذ را مدتها پیش از این تاریخ دانسته است. این نوشتار بر آن است تا با بررسی منابع و گزارشهای موجود، تصویری روشن از آغاز این شغل در میان مسلمانان به دست دهد و دو نظر مشهور در این باره را بازخوانی کند. به نظر میرسد به رغم ورود کاغذ در نیمه قرن دوم، ارتباطی میان این واقعه و آغاز وراقت وجود ندارد و وراقت در نیمه دوم قرن اول هجری شکل گرفته است.
کلید واژهها: وراقت، ورّاقان، کاتبان قرآن، کاغذ، ورق، مصحف.
طرح مسئله
وراقان یکی از گروههای شغلی مطرح در تمدن اسلامی هستند. بررسی متون تاریخی و مهمتر از آن، منابع شرح حال عالمان مسلمان حاکی از اشتغال جمع قابل توجهی از آنان به این شغل است. اما فارغ از این قضیه، این پرسش مطرح است که چنین شغل و حرفهای چگونه شکل گرفته است.
محققانی که در آثار خود به وراقان و شغل آنها، وراقت، اشارهای کردهاند؛ اگر به پیشینه و آغاز آن هم نظر داشتهاند، به یک رخداد تاریخی در این باره استناد میکنند.
این واقعه تاریخی، نبردی است میان مسلمانان و چینیان در منطقه مرزی میان آنها که به نبرد طراز یا تلاس مشهور است. گفته شده که در این نبرد جمعی از چینیان به اسارت مسلمانان درآمدند و به سمرقند برده شدند. در میان این اسیران گروهی از پیشهوران چینی بودند که برخی از آنها در ساخت کاغذ مهارت داشتند. با فعالیت آنها در سمرقند و ساخت کاغذ در این شهر، به تدریج کاغذ ساخته شده در سمرقند به یکی از مهمترین محصولات آن تبدیل و به همه جا صادر شد.
براساس این نظریه با رواج کاغذ که از آن به «ورق» تعبیر شده است، حرفهای به نام «وراقت» شکل گرفت و وراقان که شاغلان در این حرفه بودند به تدریج بخش مهمی از فعالیتهای فرهنگی و به صورت خاص، تولید کتاب، را بر عهده گرفتند.
در این میان، یکی از نویسندگان معاصر، با تردید در اعتبار تاریخی منبع مشهوری که این واقعه را مطرح کرده است، در صحت چنین رخدادی شک کرده و معتقد است نقش نبرد طراز در ورود کاغذ به سرزمینهای اسلامی بیش از اندازه پر رنگ شده و نتیجه گرفته که ساخت کاغذ مدتها پیش از این واقعه در میان مسلمانان رواج داشته است. البته وی نیز شکلگیری وراقت را به ورود کاغذ پیوند داده است و از کاغذ به ورق تعبیر کرده است.
در این نوشتار ابتدا با بررسی منابع مربوط به نبرد طراز، صحت این رویداد و نقش آن در رواج کاغذ مشخص شده و با بررسی مفهوم ورق در متون لغوی و ارائه شواهدی در مورد وراقت و وراقان، دو نظریه رایج مبنی بر ارتباط کاغذ با آغاز وراقت مورد نقد قرارگرفته است. سپس بر اساس گزارشهای موجود، تصویری روشن از آغاز حرفه وراقت در نیمه دوم قرن اول هجری ارائه شده است.
1. دو نظریه رایج مبنی بر ارتباط کاغذ با آغاز وراقت
در معدود تحقیقاتی که درباره نسخ خطی، خط و کتابت در میان مسلمانان صورت گرفته است، شاهد برخی اشارههای گذرا به وراقان و حرفه آنان هستیم. به طور معمول، محققان میکوشند تا به نخستین نمونههای هر پدیده تاریخی و اجتماعی دست یابند؛ وراقت نیز به عنوان حرفه و فعالیتی که نقش مهمی در تمدن مسلمین داشت، پدیدهای است که محققان معاصر کوشیدهاند، هرچند اجمالی، تصویری از آغاز شکلگیری آن ارائه دهند و پیشینه تاریخی آن را روشن سازند.
از نظر برخی از پژوهشگران، وراقت با شروع ساخت کاغذ در سرزمینهای اسلامی شکل گرفته است (سعید، 154؛ مرسی، 302). برخی از محققان، ظهور وراقت را در عصر عباسی دانستهاند (شاکر، 69؛ مرسی، همانجا)، و معتقدند پیش از آن، به خاطر کمبود کاغذ در عهد اموی، وراقت شکل نگرفته بود (قاری، 22) و کسی به داشتن چنین شغلی شناخته نشده بود (شاکر، 68). از این نقطه نظر، وراقت و اصطلاح ورّاق، که به شاغلان در این حرفه اطلاق میشد، از واژه ورق به معنی کاغذ ریشه گرفته است (Bloom, 47).
از سوی دیگر و بنا بر قول مشهور، پس از نبرد طراز (حدود 134ق) کاغذ وارد سرزمینهای اسلامی شد. حال این پرسش مطرح است که آیا وقوع چنین رخدادی، موجب ورود کاغذ به سرزمینهای اسلامی شده است؟ این سؤال در واقع، تردیدی است که بلوم[4] آن را مطرح کرده است و ورود کاغذ را پیش از این تاریخ تخمین میزند. پس چون او وراقت را با کاغذ مرتبط دانسته است (ibid)، از این نظر، شکلگیری وراقت پیش از نبرد طراز خواهد بود.
وی از نظر تاریخی، اعتماد چندانی به کتاب لطائف المعارف ندارد. کتابی که تنها منبع مورد استناد او درباره اسیران چینی و معرفی کاغذ توسط آنها به مسلمانان است. وی گزارشی را که در این کتاب آمده است، یک داستان (idem, 42) میداند. از دلایل او برای تضعیف این گزارش، فاصله مؤلف کتاب با واقعه مذکور است که چیزی حدود سه قرن میشود (ibid). او همچنین کتاب لطائف المعارف را کتاب دانستنیهای سرگرم کننده و نادر[5] میخواند، و آن را از منابع عامه پسند ادب عربی میداند (idem, 43). او داستان گزارش اسیران چینی را بیشتر استعاری میداند تا حقیقی؛ که تنها برای توضیح ورود کاغذ به سرزمینهای اسلامی ارائه شده است (idem, 45).
2. نبرد طراز
اولین گام برای شناخت ریشه وراقت در تمدن اسلامی با حل این مسئله رقم میخورد که آیا شکلگیری صنعت کاغذ سازی در سرزمینهای اسلامی با اسیران چینی در نبرد طراز، قابل اثبات است؟
نبرد طراز یکی از مهمترین نبردهایی است که در تاریخ مسلمانان در ماوراء النهر رخ داده و از معدود درگیریهایی است که میان مسلمانان و چینیان به وقوع پیوسته است. علت جنگ، اختلاف میان اخشید (حاکم فرغانه) و حاکم شاش (چاچ) بوده است. اخشید برای غلبه بر حریف از حاکم چین کمک میطلبد و او صد هزار نفر را به یاری او گسیل میکند. آنان شهر شاش را محاصره میکنند. حاکم شاش تسلیم حکومت چین میشود. با رسیدن خبر این شکست به ابومسلم (د 136ق)، وی زیاد بن صالح (د 135ق) را به جنگ با ایشان روانه میکند. دو سپاه در رود طراز با هم برخورد میکنند و زیاد پیروز میشود. گفته شده که زیاد بن صالح قریب به پنجاه هزار تن از چینیان را کشت و بیست هزار تن را به اسارت گرفت و بقیه نیز به چین گریختند (ابن اثیر، الکامل، 5/449، ابن خلدون، 3/224).
در تاریخ الاسلام ذهبی افزون بر گزارش ابن اثیر، سخن از اعزام سپاهی از خراسان به سمرقند است که شامل دو سپاه از مرو و طخارستان بود. محاصره کنندگان با شنیدن خبر رسیدن سپاه مسلمانان عقب نشینی کردند و درگیری اصلی در شهر طلخ میان دو طرف اتفاق افتاد که در پی آن هر دو گروه به سختی مقاومت کردند. این گزارش میافزاید که چینیان شبانگاه عقب نشینی و فرار کردند (8/347). گزارش مختصری از این واقعه در کتاب النجوم الزاهرة آمده است که میافزاید، این واقعه پیش از سرپیچی زیاد بن صالح، حاکم سمرقند، از ابومسلم روی داده است (ابن تغری بردی، 1/330). در مورد تاریخ دقیق نبرد طراز یا نبرد رود طراز اختلاف است. بنا بر قول ابن اثیر و ابن خلدون، این جنگ در ذیحجه سال 133 هجری قمری اتفاق افتاده است. ذهبی رسیدن سپاه خراسان را ماه شوال سال 134 هجری قمری دانسته و ابن تغری بردی گزارش خود را ذیل حوادث سال 135 هجری قمری آورده است (همانجاها).
در دو منبع اول به اسرای چینی اشاره شده است. به طور طبیعی هر جنگی شماری اسیر نیز دارد، از این رو گرچه دو منبع بعد اشارهای به اسیران چینی نکردهاند، این احتمال که اسیرانی در این جنگ، به خصوص از طرف مغلوب، داشته باشد قابل قبول است. بنا بر این درباره وقوع جنگی میان مسلمانان و چینیان تردیدی نیست. همچنین بنا بر گزارش موجود و بنا بر طبیعت هر جنگی، گروهی از چینیان توسط مسلمانان اسیر شدهاند.
رابطۀ میان ورود کاغذ به جهان اسلام و جنگ طراز چیست؟ به خصوص که منابع پیش گفته از ماجرای کاغذسازی سخنی به میان نیاوردهاند. برای پاسخ به این سؤال منابعی بیشتر به کمک محقق میآید که غیر مستقیم به موضوع اشاره دارند. مشهورترین منبعی که به ماجرای اسرای کاغذ ساز اشاره کرده است، کتاب ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب اثر ابومنصور ثعالبی (د 429ق) است. ثعالبی در بخشی از این کتاب به انتساب برخی از شهرها و مناطق به یک ویژگی یا محصول خاص پرداخته است. مانند قراطیس مصری، سیب شامی، شمشیر هندی، شکر اهوازی، ... و مُشک تبتی. او درباره سمرقند از کاغذهای آن یاد میکند که از ویژگیهای این شهر است و جز در سمرقند و چین، در جای دیگری چنین محصولی یافت نمیشود (ثعالبی، ثمارالقلوب، 543). او از اطلح [کذا] به عنوان محل جنگ با چینیان یاد کرده است. در این نبرد زیاد بن صالح از چینیان کسانی را به اسارت گرفت که کاغذ میساختند. صنعت کاغذ سازی تا به آنجا در سمرقند رو به فراوانی نهاد که به تجارت مردم تبدیل شد و خبر آن همه جا پخش شد و در همه شهرها مورد استفاده قرار گرفت (همانجا). ثعالبی در اثر دیگرش یعنی لطائف المعارف نیز عیناً به همین مطلب درباره کاغذ سمرقندی اشاره میکند (ص126). لطائف المعارف همان کتابی است که به واسطه چاپ آن در اروپا، مورد استفاده غربیان بود و بلوم در طرح نظریه خود به آن استناد میکند.
بلوم با آنکه از ثعالبی به عنوان مورخ یاد کرده است (Bloom, 42)، گزارش او را داستان مینامد و کتاب لطائف المعارف را متعلق به سبک ادبیات عامه پسند میداند. این سخن بلوم چندان وجهی ندارد. شایسته است بدانیم که ثعالبی به عنوان یک مورخ، در ابتدای مقدمه این کتاب، تصریح میکند که آن را از کتب تواریخ و اخبار برگرفته است (ص2). حتی با فرض قبول ادعای بلوم درباره کتاب مذکور، نمیتوان کتاب مشهورتر ثعالبی را نیز با این ادعا تضعیف کرد. ثعالبی این گزارش را در کتاب دیگر خود، ثمارالقلوب فی المضاف والمنسوب، نیز آورده است. نکته قابل توجه این است که با مقایسه بین این دو کتاب مشخص میشود که لطائف المعارف نسبت به ثمارالقلوب حاوی مطالب تاریخی بیشتری است.
مهمتر از مطلب فوق، سندی است که ثعالبی برای این گزارش ارائه کرده است. او خبر اسیران چینی را به نقل از صاحب کتاب المسالک و الممالک نقل کرده است. میدانیم که کتابهای متعددی با عنوان المسالک و الممالک توسط مسلمانان نگاشته شده است. در چند کتابی که با این عنوان در دست است چنین گزارشی وجود ندارد، ولی به احتمال زیاد، کتاب مذکور همان المسالک والممالک اثر جیهانی (تألیف 309ق) است وهمانطور که آقای بلوم اشاره کرده است، متعلق به یک قرن پیش از ثعالبی است (idem, 43). در حقیقت شاهد اخیر، دو اشکال بلوم بر گزارش ثعالبی را رفع میکند. یعنی او هم از متنی کهنتر بهره برده است و هم این متن متعلق به منابع جغرافیایی ـ و نه ادبی ـ است.
اکنون که احتمال ورود کاغذ توسط چینیان تقویت شد، لازم است چند گزارش
مهم دیگر درباره صحت این مطلب مورد توجه قرار گیرد. ابوریحان بیرونی (د 440ق) وقتی در سخن از آداب و رسوم هندیان به کتابت آنها میرسد، به موادی که
مسلمانان استفاده میکنند نیز اشاره کرده است. او پس از پوست، از پاپیروس
(بردی) یاد میکند که تا نزدیک عصر او هم مورد استفاده بوده است. سپس کاغذ را
به عنوان جدیدترین ماده مورد استفاده مسلمانان نام میبرد که اصل آن از چین است و میافزاید: «صنعت ساخت کاغذ را اسیرانی از چینیان، در سمرقند ایجاد کردند» (ص 119).
پیش از ابوریحان، ابن ندیم هم به این نکته اشاره کرده است. وی وقتی از انواع ورقها صحبت میکند، از کاغذ خراسانی که از پنبه ساخته میشود یاد میکند. سپس به سابقه ورود و ساخت آن اشاره میکند. او یکی از اقوال مطرح درباره این کاغذ را چنین نقل میکند: «گفته میشود که [نخستین بار] صنعتگرانی از چین این کاغذ را به شکل کاغذ چینی، در خراسان ساختهاند» (ص 23).
پیش از هر دوی این عالمان، جاحظ (د 255ق) کتابی درباره تجارت و محصولات سرزمینها تدوین کرده است. وی در باب محصولات، کاغذ را یکی از محصولاتی معرفی میکند که از چین به سرزمینهای دیگر صادر میشود (جاحظ، التبصرة بالتجارة، 28) و تنها محصولی که از سمرقند نام میبرد نیز کاغذ است (همو، 26).
دانستنی است که کاغذ چینی و خراسانی که بنا بر نقل ابن ندیم، از نظر ساختار، منشأ یکسانی داشتند (همانجا)، مورد استفاده جاحظ هم بوده است. وی در رسالهای که پاسخ به نامه ابن زیّات است، تصریح میکند که کتابهایش را نه بر پوست، بلکه بر روی کاغذ چینی و خراسانی مینویسد (همو، الرسائل الادبیة، 341).
افزون بر اینها باید گزارشهای فراوان منابع از کاغذهای سمرقندی و خراسانی را نیز قرار داد که تاکیدی است بر خاستگاه کاغذ مورد استفاده مسلمین در سمرقند. گفتنی است که در پژوهشهای غربی، که نگاهی به منابع چینی هم دارند، اشاره میشود که مسلمانان ساخت کاغذ را از چینیان، و بالاخص از اسیران چینی نبرد طراز[6] در 751م آموختهاند (Needham, 230; Temple, 95; Tsien, 297)
با توجه به آنچه تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است باید گفت نظر کسانی که آغاز ساخت کاغذ در سرزمینهای اسلامی را مورد تردید قرار دادهاند، قابل پذیرش نیست. رخدادی که در نیمه قرن دوم هجری قمری به وقوع پیوست یکی از مهمترین اتفاقهای فرهنگی است که در تمدن بشری رخ داده؛ چرا که در حقیقت، جهان از طریق تمدن مسلمانان با این اختراع چینیان و شیوه ساخت آن آشنا شد. اما بنا بر موضوع مورد بحث این نوشتار، آنچه اهمیت دارد این است که هرچند آشنایی مسلمانان با ساخت کاغذ، در رشد و شکوفایی مکتوبات و تولید کتاب نقش داشت، ولی ارتباطی با آغاز حرفهای به نام وراقت (الوراقة) نداشته است!
3. ورق یا کاغذ؟ واکاوی یک اشتباه
در ابتدا اشاره شد که برخی از محققان ریشه وراقت را از ورق به معنی کاغذ دانستهاند (برای نمونه: Bloom, 47) و بر این اساس رابطه تنگاتنگی را میان آغاز این حرفه و ساخت اولین نمونه کاغذ در سمرقند جستجو میکنند. اما بررسی دقیقتر حاکی است که این برداشت حاصل یک نتیجهگیری شتاب زده از مفهوم واژه ورق است. در گام نخست، با بررسی آثار لغت شناسان مسلمان میتوان به این نتیجه رسید که هیچ اختلافی درباره ریشه لغوی وراقت وجود ندارد. منابع لغوی و معاجم، دو واژه وراق و وراقت را ذیل ریشه و ر ق آوردهاند.
3-1. معنی لغوی ورق
وَرَق در زبان عربی دو معنی اصلی دارد. معنی اول که مشهورتر است، دال بر خیر و مال (ابن فارس، 6/101) و از ورق یا همان برگ درخت گرفته شده است. چنانکه میگویند: ورقت الشجر: اخرج ورقها. یعنی برگ درخت درآمد (فراهیدی، 5/210). ورق به معنی برگ در قرآن یاد شده است «... وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها...» (انعام، 59) و دیگری درباره آدم و حوا «...وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ...» (اعراف، 22؛ طه، 121). وَرَقَة به معنی برگ درخت در زبان سریانی ورقا (Warqa) گفته میشود (مشکور، 2/979).
معنای دوم برای ورق، به معنی نوعی رنگ است. وُرقه رنگی شبیه شن [تقریبا خاکستری مایل به سیاه] است که به حیوان و انسان و اشیاء اطلاق میشود. مانند شتر اورق یا کبوتر ورقاء (ابن فارس، 6/101-102).
از معنای نخست ورق، واژه وَرِق به معنی نقره و نیز دراهم [نقره مسکوک] به کار رفته است که به صورت اوراق جمع بسته میشود (ابن درید، 2/796). این معنی هم در قرآن آمده است: «... فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ...» (کهف، 19). حضرت علی علیهالسلام در کلامی میفرمایند: «إخزن لسانک کما تُخزن ذهبَک و وَرِقَک...» یعنی زبانت را نگاه دار همان گونه که طلا و نقرهات را نگاه میداری (شریف رضی، 710، کلام 367).
3-2. معنی اصطلاحی ورق
از معنی نخست ورق، بعدها معنی جدیدی شکل گرفته است که به چرم و پوست
دباغی شده نازک نیز اطلاق شده است. ورق مصاحف (قرآنها) به همین معنی
است و مفرد آن را ورقه گویند (فراهیدی، 5/210؛ ازهری، 9/221؛ صاحب بن عباد، 6/16).
با توجه به معانی اولیه و ثانویه ورق، میتوان به این جمع بندی رسید که لفظ
ورق غیر از معنی اولیه خود که با برگ درخت مرتبط بوده است با معنی دیگری هم
به کار رفته است. این معنی در اینجا، معنای اصطلاحی ورق به حساب میآید. هیچ
یک از منابع لغوی معادلی غیر از این برای ورق به کار نبردهاند که ذهن را به
مادهای غیر از پوست نازک بکشاند. پس نتیجهای که گرفته میشود این است که
ورق در حقیقت یکی از موادی بوده که برای نوشتن به کار میرفته است. طبق
همین شاهد مهم، باید گفت که ورق در معنی کهن خود هیچ ارتباطی با کاغذ نداشته است.
3-3. ریشه لغوی ورّاق
وَرَّاق اسم مبالغه از ریشه و ر ق است. پیشتر آمد که از ریشه ورَق، ورِق به معنی مال و پول گرفته شده است. در این معنی، ورّاق به کسی گویند که مال بسیار دارد (ابن درید، 2/796).
در معنی اصطلاحی اما، کلمه ورّاق از معنی جدید ورق، یعنی پوست نازک دباغی شده، گرفته شده است. لغت شناسان به صراحت واژه «وراقة» را که همان صنعت و پیشه ورّاق است، از ریشه ورق در معنی جدید آن میدانند (فراهیدی، 5/210؛ صاحب بن عباد، المحیط، 6/17) و لذا ورّاق کسی است که به وراقت و کتابت میپردازد (جوهری، 4/1564، ابن منظور، 10/375).
4. وراقت چیست؟
به شغلی که ورّاق به آن اشتغال دارد، وراقت (الوراقة) گفته میشد. به نظر نمیرسد در وجود چنین شغلی تردیدی وجود داشته باشد. زمخشری ذیل ریشه ورق، در تعریف کاملی میگوید: «در ورق نوشت، یعنی بر روی پوست نازک. چنین شغلی، وراقت است» (زمخشری، 2/329). وی هنگامی که ذیل ریشه «ح ر ف» به کلمه «حرفه» به معنی شغل میرسد به عنوان بهترین مثال برای یک حرفه از وراقت یاد میکند (همو، 1/183). برخی از لغویان، ورّاق را آن قدر شناخته شده میدانند که به جای ارائه هرگونه معادلی، با لفظ «معروف» از آن یاد کرده و پیشه او را وراقت خواندهاند (صاحب بن عباد، 6/17؛ ابن سیده، المحکم، 6/556؛ ابن منظور، 10/375). گفتنی است که گاه ضمن اشاره به شغل وراقت (فیروزآبادی، 3/288)، وراق را به عنوان فرد شاغل در کتابت قرآن نیز خواندهاند (ابن سیده، المخصص، 4/8؛ سمعانی، 13/300).
در واقع، وراقان کسانی بودند که به استنساخ و تجلید و تصحیح کتاب اشتغال داشتند (ابن خلدون، 1/503) و وراقت، پرداختن به رونویسی و جلد کردن کتاب بود (الوراقة و هی معاناة الکتب بالانتساخ و التّجلید: ابن خلدون، 1/502). وراقان کسانی بودند که به شغل وراقی اشتغال داشتند. طبیعت هر شغل و برجستهترین ویژگی هر پیشه و حرفه، کسب درآمد از طریق آن شغل است؛ لذا اساساً به فعالیتی که موجب درآمدزایی نیست نمیتوان واژه شغل را اطلاق کرد. این خود کلیدی است که کمک میکند تا وراقان از غیر وراقان شناخته شوند. بسیاری از کسانی که به رونویسی از کتابها میپرداختند، اغلب این کار را برای خودشان انجام میدادند. اما در واقع کسانی که در برابر اجرت و برای دیگران این کار را انجام میدادند، به وراقت اشتغال داشتند. این یک شاخص مهم برای حرفه وراقت بود. از همین رو در شرح حال وراقان، به گرفتن دستمزد اشاره شده است. این درآمدی بود که از راه آن زندگی خود را میگذراندند (برای نمونه نک : رافعی، 1/155؛ یاقوت، 6/2542). به این ترتیب برای یافتن نخستین وراقان در میان مسلمانان، باید اولین کسانی را یافت که در برابر اجرت به امر کتابت و نگاشتن اشتغال داشتهاند.
5. در جستجوی نخستین ورّاقان
نگارش آیات قرآن پس از نزول بر رسول خدا(ص)، از مهمترین فعالیتهای گروه خاصی از مسلمانان بود که به عنوان کاتبان کلام وحی شناخته میشدند و قرآن، به عنوان یک متن مکتوب، از آغاز اسلام بسیار مورد توجه بود. آنچه امروزه از آن به عنوان تمدن اسلامی یاد میشود، بسیار وامدار قرآن کریم است. یک جنبه این وامداری، معنوی است یعنی همان مفاهیم و آموزههای قرآن و جنبه دیگر آن مادی یا شکل ظاهری و نمود بیرونی قرآن است. اشاراتی در قرآن وجود دارد که بر کتابت و مفاهیم مربوط به آن تاکید دارد. مواردی چون: دستور نوشتن گواهی میان دو نفر که رابطه مالی دارند (بقره، 282) و اشاره به مفاهیمی مربوط به نوشتن از قبیل قلم (قلم، 1؛ علق، 4)، قرطاس و قراطیس (انعام، 7، 91)، رَقّ (طور، 3)، کتاب (بقره، 2، 44، 53، 79)، مسطور (طور، 2)، صحف (طه، 133؛ نجم، 36؛ مدثر، 52؛ عبس، 13؛ تکویر، 10؛ اعلی، 18، 19؛ بینه، 2).
به این ترتیب از همان آغاز، مهمترین متن دینی مسلمانان، چه از نظر محتوا و چه از نظر ظاهر، آنان را با کتابت و نوشتن مأنوس کرد و چنانکه میدانیم، منجر به تداوم سنت نگارش و تولید مکتوبات شد، تا جایی که اکنون میتوان از تمدن اسلامی به عنوان «تمدن کتاب»[7] یاد کرد (Atiyah, xiv).
پس از اتمام نزول قرآن، متنی یکپارچه شکل گرفت که بعدها به آن به طور خاص مصحف گفته شد (جاحظ، الرسائل الادبیة، 342). به مرور زمان افراد مختلف نسخههایی از این کتاب آسمانی را به شیوههای مختلف تهیه میکردند. بسیاری از مردم خود به رونویسی از یک نسخه کامل میپرداختند و افرادی هم از دیگران برای این کار کمک میگرفتند (برای نمونه نک : سجستانی، 376؛ کلینی، 5/122). برخی از آنها این کار را به امید ثواب و اجر معنوی انجام میدادند و در برابر مزدی مطالبه نمیکردند (ابن سعد، 7/315)، اما گویا به واسطه کثرت طالبان نسخههای قرآن، برخی از افراد به طور خاص به کار رونویسی نسخ قرآن پرداختند و برای این کار اجرتی دریافت میکردند.
بیتردید نسخههای قرآن در صدر اسلام فروخته نمیشده است (سجستانی، 376؛ طوسی، 6/366)؛ لذا در ابتدا بر سر حکم شرعی اخذ اجرت برای رونویسی و همچنین خرید و فروش قرآن، بحثهای جدی وجود داشت و کسب درآمد از این طریق مورد قبول همگان نبود (نک : ابواب بیع المصاحف و مانند آن در کتابهای فقهی ـ حدیثی. برای نمونه: صنعانی، 8/110 به بعد؛ ابوعبید، 1/389 به بعد؛ کلینی، 5/121 به بعد).
با گذشت زمان، افرادی برای استنساخ نسخهای از قرآن به کار گرفته میشدند و سفارش دهنده که گاه ورق مورد نیاز را خود تهیه کرده بود، بدون توافق قبلی، مبلغی را در ازای کاری که انجام شده بود پرداخت میکرد (طوسی، 6/365، شماره 1054). سپس افرادی پیدا شدند که به صورت حرفهای به رونویسی نسخ قرآن میپرداختند، اما در اوایل کار، هیچ اجرتی را شرط نمیکردند و هرچه به آنها داده میشد، یا بخشی از آن را، قبول میکردند (سجستانی، 295،296) و اگر حتی پولی به ایشان داده نمیشد، چیزی طلب نمیکردند (ابن سعد، 7/315). با این همه، کمکم چنین پیشهای رواج و رونق یافت و به این ترتیب به زودی حرفهای شکل گرفت که شاغلان در این حرفه، به رونویسی و فروش قرآن میپرداختند. این حرفه همان وراقت بود و این افراد نخستین وراقان بودند.
5-1. کاتبان قرآن
در قرن اول، معدود افرادی بودند که به کتابت قرآن مشهور بودند. از مضمون گزارشهای موجود چنین به نظر میرسد که آنان به صورت خاص و ویژهای به این کار اشتغال داشتهاند و به همین دلیل معروف شدهاند. عبارت «کان یکتب المصاحف» که برای این افراد به کار رفته است حاکی از استمرار و تداوم این فعالیت از سوی آنان است به نحوی که بسیار شبیه فعالیت در یک حرفه به نظر میرسد.
برخی از منابع از دو تن یاد کردهاند که در قرن اول قرآن مینوشتند. یکی ناجیة الطّفاوی است که گویا رسول خدا را نیز دیده بود (ابن حجر، الاصابة، 6/317) و دیگری نافع بن ظریف که برای عمر یا عثمان، قرآن مینوشت (همو، 6/321). همچنین فردی به نام ابو حکیمة در کوفه و معاصر حضرت علی علیهالسلام میشناسیم که قرآن مینوشته است (ابوعبید، 1/398؛ سجستانی، 292، 293؛ خطیب بغدادی، 1/260).
بنابر آنچه ابن ندیم میگوید، خالد بن ابی الهیاج، نخستین فرد در قرن اول بود که مصاحف را مینوشت (ص 9). ابن ندیم که نسخهای از قرآن به خط او را دیده، میافزاید که او اختصاصاً برای ولید بن عبدالملک) حک 86-96ق)، قرآن و شعر و اخبار را مینوشت. وی در کتیبهای بر دیوار سمت قبله مسجدالنبی با طلا، سوره شمس تا آخر قرآن را نگاشت. او به سفارش عمر بن عبدالعزیز قرآنی نوشت اما چون بهای درخواستی او برای قرآن از نظر عمر زیاد بود، عمر قرآن را پس داد (همانجا). بنا بر قول ابن ندیم فرد مشهور دیگر در صدر اول، مالک بن دینار است. او از موالی سامة بن لوی بن غالب بود. او برای نوشتن قرآن اجرت میگرفت (همانجا، نیز نک : ادامه مقاله).
فرد مهم دیگری که باید از او یاد کرد، یزید فارسی بصری، معاصر ابن عباس است (ابن حبان، مشاهیر...، 124). او نیز مشهور به کتابت قرآنها بود (ابن عساکر، 3/266؛ ابن کثیر، 6/19). عبدالرحمن بن هرمز، معروف به اعرج (د 117ق)، نیز از کاتبان قرآن به شمار میرفت (ابن حبان، الثقات، 5/107) و به همین خاطر اغلب اوقات ورق به همراه داشت (بخاری، التاریخ الکبیر، 50؛ فسوی، 633). گفتنی است که او به فروش قرآن هم میپرداخت (مغلطای، 8/247). مسلم بن کبیس، که ابنسعد از او در طبقه دوم تابعین شام یاد کرده است (ابن سعد، 7/315؛ قس: ابن حمزه حسینی، 404 : ابن اکیس یا ابو اکیس)، یکی دیگر از این افراد و از موالی عبدالله بن عامر مقبری بود ( ابن حجر، لسان المیزان، 6/29). مطر بن طهمان نیز از کسانی بود که به کتابت قرآن اشتغال داشت (ابن عدی، الکامل، 6/396؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 8/268، نیز نک : ادامه مقاله).
5-2. فروشندگان قرآن
چنانکه گفته شود، افرادی در قرن اول به کتابت قرآن مشهور بودند. افزون بر آنان، گزارشهایی درباره فروشندگان قرآن در دست است که شاهدی است بر رواج این کار به مثابه یک حرفه. این موارد به طور معمول با اعتراض و مخالفت برخی از تابعین روبهرو میشد. به عنوان نمونه، طاووس بن کیسان (حدود 13-106ق)، چون از کنار جمعی گذشت که به فروش قرآن اشتغال داشتند، با گفتن «انّا للّه و انّا الیه راجعون»، کراهت خود را اعلام کرد )ابن سعد، 6/68(. ابن عمر نیز چون از کنار «اصحاب المصاحف» میگذشت میگفت: «چه بد تجارتی است» (بیهقی، 6/27(.
6. وراقان نخستین
در میان کسانی که در قرن اول و دوم هجری به وراق مشهورند، تقریبا همه به کتابت قرآن اشتغال داشتهاند. بررسی شرح حال آنان به اجمال نشان میدهد که وراقان در واقع با تکثیر و تولید نسخههای قرآن کریم به عرصه تمدن مسلمین قدم نهادند. مهمترین افراد از این میان، دو تن از تابعین هستند که در نیمه دوم قرن اول هجری میزیستهاند.
6-1. مطر بن طهمان
مطر بن طهمان وراق (ابن سعد، 7/189) ابوالرجاء، اهل خراسان و در بصره ساکن بود (ابن حبان، الثقات، 5/435). سال مرگ او را به اختلاف، 125 (بخاری، التاریخ الصغیر، 361، ابن حبان، مشاهیر، 153؛ طبری، المنتخب، 647 ) یا 129 (خلیفة بن خیاط، 312) هجری قمری دانستهاند (نیز نک: ابن حبان، همانجا). او از موالی علباء سلمی (بخاری، التاریخ الکبیر، 7/401) یا علباء بن احمد یشکری (ذهبی، تاریخ الاسلام، 8/268) بود.
مطر وراق از کسانی بود که قرآن را مینگاشتند (ذهبی، همانجا). به نظر میرسد او نخستین کسی باشد که به وراق ملقب شده است. در همه شرح حالها، او را به نام مطر وراق میشناسند و این بیتردید به خاطر اشتغال او به کتابت قرآن بود. به همین دلیل درباره او گفتهاند: «در بصره قرآن مینوشت و به همین خاطر وراق نامیده شد» (ابن عدی، الکامل، 6/396). شهرت او به کتابت قرآن به حدی است که ابن حجر او را غیر از وراق، مصاحفی هم خوانده (ابنحجر، لسان المیزان، 7/389) که اصطلاحی متاخرتر بوده و از حدود قرن سوم رواج یافته است.
6-2. مالک بن دینار
مالک بن دینار از موالی بنی نَاجِیة بن سامة بْن لؤَی بْن غَالب الْقرشِی (ابن حبان، الثقات، 5/383) و گفته شده که نسب اصلی وی مالک بن دینار بن داد بهار بن جشنش بن داذبه (ابن ندیم، 9) بود. پدرش از اسرای سجستان یا کابل بوده است (ابن عساکر، 56/393). وی در زمان ابن عباس (د 68ق) به دنیا آمد (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 5/362) و به سال 128 هجری درگذشت (طبری، المنتخب، 646). بعضی سال مرگ او را 130 هجری قمری و در بصره دانستهاند (خلیفة بن خیاط، 318) و برخی از منابع آن را مشخص نمیکنند و به طور کلی میگویند قبل از طاعون [بصره] که در سال 131ق رخ داد (ابن سعد، 7/180) درگذشته است (ابن حنبل، 3/78). درگذشت او را در سالهای 123 و 127 و 131 هم دانستهاند (ابن حبان، الثقات، 5/383) که مشهور نیست.
او به کتابت قرآن میپرداخت (ابن سعد، 7/180) و با اجرتی که از این راه به دست میآورد زندگی میکرد (ابن حبان، الثقات، 5/383). مالک بن دینار یکی از مشهورترین کاتبان قرآن است (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 5/362) که منابع تاکید کردهاند در برابر مزد (بالاجرة) به این کار میپرداخت (برای نمونه: ابن قتیبه، المعارف، 470؛ ندیم، 9). گفته شده که او در خانه (سجستانی، 295) طی چهار ماه، یک نسخه از قرآن را مینوشت و اجرت آن را نزد خواربار فروش میسپرد و از این طریق روزگار میگذراند (ذهبی، همان، 5/364).
منابع از او با عنوان وراق یاد کردهاند. برای نمونه، نویسندگانی که به مشاغل نخستین در اسلام اشاره داشتهاند، او را که به کتابت مصاحف میپرداخت، وراق خواندهاند (ابن قتیبه، المعارف، 577؛ ابن رسته، 216).
6-3. رابطۀ مالک و مطر به مثابه یک وراق
بنابر آنچه در منابع موجود است، میتوان گفت که مالک بن دینار و مطر بن طهمان رابطه نزدیکی با هم داشتهاند. آنها در بصره بودند و هر دو به کتابت قرآن اشتغال داشتند و برای کارشان هیچ مبلغی را شرط نمیکردند و آنچه به آنها داده میشد، میپذیرفتند (سجستانی، 296).
بنابر تاریخ درگذشت مطر و مالک، مطر وراق پیش از مالک بن دینار درگذشته است. منابع از طلب مغفرت مالک بن دینار برای مطر وراق یاد کردهاند (ابونعیم، 3/75؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 8/269) و اینکه او را بنده دانش خوانده است (ابونعیم، 3/76).
این دو تن به عنوان نخستین کسانی که به عنوان وراق شهرت یافتهاند، در دورهای به کار استنساخ قرآن به عنوان یک شغل رو آوردند که هنوز میان صاحب نظران درباره حکم شرعی این کار اختلاف بود. درباره مطر وراق گفته شده تا زمانی که حسن بصری و شعبی درباره خرید و فروش قرآن نظر مثبتی نداشتند از این کار اجتناب میکرد (سجستانی، 403) و پس از آن بود که به فروش قرآن پرداخت و پیوسته از این کار دفاع میکرد (فسوی، 2/48؛ سجستانی، 403؛ ابن عساکر، 25/363). همچنین در منابع به فراوانی از کسب اجازه ضمنی مالک بن دینار از جابر بن زید سخن رفته است. به این ترتیب که مالک هنگام کار او را میبیند و نظرش را در مورد کارش جویا میشود. او آن شغل را کسبی حلال میشمرد که به وسیله آن، کلمات قرآن از ورقی به ورق دیگر منتقل میشود (صنعانی، 8/113؛ سجستانی، 294 و 295؛ بیهقی، 6/28). قابل توجه است که در بحث از جواز این کار، نقلی وجود دارد که از اجازه حسن بصری به مالک و مطر سخن گفته است (ابوعبید، 1/399) و در مقابل، گزارشی در دست است که بر فرض صحت، گویا این دو تن برای کسب این اجازه، حسن را فریب دادهاند (سجستانی، 403).
7. وراقان در بازار
به عنوان قرینهای دیگر که میتواند شاهدی بر مدعای این نوشتار باشد، میتوان به عبارت مشهوری در متون ادبی اشاره کرد. در اینگونه متون نکتهها و ویژگیهای مهمی درباره وراقان قابل شناسایی و تحلیل است. عبارت مورد نظر در اینجا، توصیهای است از سوی مهلب بن ابی صفره به فرزندانش (درباره این خاندان نک.: زامباور، 14، 15). او یکی از سرداران نظامی مشهور و از حاکمان خراسان در عصر اموی بود. از قول وی نقل شده که از فرزندانش میخواهد تا از توقف (ایستادن یا نشستن) در بازارها اجتناب کنند، مگر در مقابل زره ساز (زراد) یا وراق (جاحظ، الحیوان، 1/40؛ ابن عبد ربه، 2/79؛ افطسی، 201 .( ابن عبد ربه منظور او از زراد را توجه به جنگ و قصدش از وراق را توجه به علم دانسته است (همان). ابوالفرج اصفهانی بدون ذکر گوینده، همین عبارت را ذیل «مدح الوراقین» آورده است (1/137). این توصیه در سایر متون ادبی کما بیش به همین شکل آمده و به طور خاص، در کنار سایر توصیههای مهلب، توسط ثعالبی در کتاب غرر السیر (ص47) نقل شده است.[8]
در مجموع، این عبارت بیشتر به مهلب (د 83ق) و به ندرت به پسرش حبیب (د 102ق) نسبت داده شده است. افزون بر این، فرد دیگری را نمیتوان یافت که این عبارت به او نسبت داده شده باشد. بر همین اساس میتوان گفت که چه گوینده این سخن مهلب باشد و چه پسرش، هر دو در قرن اول میزیستهاند. به نظر میرسد که این میتواند قرینهای دیگر باشد مبنی بر رواج وراقت در قرن نخست هجری، که تاییدی است بر شواهد پیشین در این نوشتار.
شاید این سوال مطرح شود که آیا مهلّب وراقان را میشناخته و با این حرفه آشنا بوده است؟ در پاسخ بهتر است به دو شاهد دیگر توجه کنیم که به تقویت انتساب توصیه مذکور به مهلّب کمک میکند. از یک سو گزارشی از اصمعی در دست است مربوط به گفتگویی میان مالک بن دینار وراق و مهلّب بن ابی صفره (ذهبی، تاریخ الاسلام، 8/217). این ملاقات که به احتمال قوی در بصره روی داده، به اندرز زاهدانه مالک به مهلّب میانجامد. بنا بر آنچه درباره اشتهار مالک بن دینار به وراق بودن گفته شد، این گزارش میتواند حاکی از شناخت مهلّب از وراقت و وراقان باشد. از سوی دیگر در میان وراقان قرن اول، فردی را میشناسیم موسوم به ابولبابه، مروان وراق بصری. او از موالی بوده ولی در اینکه مولای چه کسی بوده، میان رجالیان اختلاف است. یکی از احتمالها این است که او مولای هند، دختر مهلّب بن ابی صفره، باشد (مزّی، 27/412). بر این اساس یکی از قدیمیترین افرادی که به وراقی شهرت دارد، در میان اطرافیان مهلب بوده است. از این رو میتوان مدعی شد که وراقت و وراقان برای مهلب ناشناخته نبودهاند.
واضح است که توجه به توصیه مهلب، تنها به عنوان تکملهای بر موضوع این نوشتار است. زیرا دلایل محکمتری در باب آغاز وراقت در قرن اول هجری در این بحث آمده است. بنابراین حتی اگر کسی بتواند انتساب چنین سخنی به او را رد کند، باز هم در اصل موضوع نمیتوان خدشهای وارد ساخت.
8. وراقان سدۀ دوم
در قرن دوم هجری نیز برخی از افراد به لقب وراق شناخته شدند. آنان در تداوم سنت شغلی وراقان نخستین، همچنان به کتابت قرآن، به عنوان مهمترین فعالیت، اشتغال داشتند و هنوز با آنچه از وراقت در عهد شکوفایی این حرفه در قرن چهارم و پنجم میشناسیم فاصله داشتند.
8-1. اصبغ بن زید وراق
ابو عبدالله اصبغ بن زید بن علی الجهنی الوراق (ابن حجر، لسان المیزان، 7/180) از موالی جهینة بود و در واسط به کتابت قرآن میپرداخت (ابن حبان، المجروحین، 1/174). او در سال 159 (ابن سعد، 7/227؛ بخاری، التاریخ الکبیر، 2/35) یا 157ق (همو، التاریخ الصغیر، 2/122) درگذشت.
8-2. عنبسه وراق
عنبسه وراق (ابن حبان، الثقات، 8/515) بصری (ابن عدی، 6/465)، (زنده در 163ق) از موالی آل ابی بدیل (طبری، تاریخ، 8/146) و یکی از وراقان مشهور قرن دوم است. او نیز به کتابت و فروش قرآن اشتغال داشت. در گزارشی که حاکی از رواج بحث درباره فروش قرآن در قرن دوم است، او از جعفر بن محمد صادق علیهالسلام (83-148ق) برای فروش قرآن کسب اجازه کرده است (کلینی، 5/122).
8-3. ماضی بن محمد وراق
ابو مسعود، ماضی بن محمد بن مسعود غافقی مصری، وراق بود و قرآن مینوشت. وی به سال 183ق درگذشت (سمعانی، 3/121؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 12/352.(
نتیجه
بر خلاف آنچه کسانی تصور کردهاند، وراقت به عنوان یک حرفه، دستکم در نیمه دوم قرن اول هجری رایج بوده و حتی میتوان گفت که در بازار حضور داشته است. همچنین به رغم اینکه ساخت کاغذ در سرزمینهای اسلامی، در سمرقند و به دست اسیران چینی نبرد طراز، آغاز شده است؛ شهرت رابطه وراقی با این واقعه بی اساس است. این اشتباه مبتنی بر فهم نادرست معنی واژه ورق در زبان عربی و اطلاق آن بر مفهوم جدیدی مثل کاغذ است. سابقه کتابت حرفهای قرآن و وجود افرادی از تابعین در قرن اول که به وراق ملقب بودهاند؛ در کنار شواهد دیگر، جایی برای تردید در سابقه کهن وراقت باقی نمیگذارد.
[1]. دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه تهران. رایانامه: tarikhname@gmail.com
[2]. دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه تهران. رایانامه: hazaveh@ut.ac.ir
[3]. استادیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه تهران. رایانامه: mmassumi@ut.ac.ir
[4]. J. M. Bloom
[5]. Book of Curious and Entertaining Information.
[6]. Talas
[7] .Civilization of the Book
[8]. قس: ابن قتیبه، عیون الاخبار، 1/212 که سازنده زین اسب (سراج) را هم افزوده و به جای نایستید گفته ننشینید! و ابن عبد ربه، 1/152 که در آنجا به همین ترتیب اما به حبیب بن مهلب نسبت داده است. همچنین خوارزمی، مفید العلوم، 515.