نقش شیعیان در نسب‌نگاری عمومی

نوع مقاله : پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار جامعة المصطفی العالمیة، قم

2 دانشجوی دکتری جامعة المصطفی العالمیة، قم

چکیده

شیعیان در نسب‌نگاری عمومی نقشی برجسته داشتند و از پیشروان این علم بودند. آنان با استفاده از منابع شفاهی چون نقل از نسب‌دانان نخستین و گفتگو با عالمان و شیوخ قبایل و نیز منابع مکتوب چون کتب پیشینیان، کتیبه‌ها و سنگ قبر‌ها، به ثبت انساب اقدام کردند. نوشته‌های نسب‌نگاران شیعی به ویژه ابن کلبی از منابع اصلی نسب‌نگاران بعدی اعم از شیعه و سنی بوده است. همچنین کتاب الاکلیل همدانی که نوآوری خاصی در استفاده از منابع دست اول چون کتیبه‌ها و سنگ قبر‌ها در انساب نگاری دارد از این دست آثار است. این نوشتار ضمن بررسی تألیفات مهم و اساسی شیعیان در نسب‌نگاری عمومی به نقاط برجسته و تأثیرگذار آن‌ها در این حوزه می‌پردازد و از میزان سهم‌شان در این دانش سخن می‌گوید.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Shiite Role in General Genealogy

نویسندگان [English]

  • N. Safari Forushani 1
  • Seyyed Mohammad Reza Alemi 2
چکیده [English]

The Shiites role in the general genealogy in which they have engaged to all Arabs genealogies, all of the northern (Adnanids) and southern (Qahtanids), Koreyshite, Talibids, Abbasids and Omayyad, is basic. They were pioneers of this science and started to write genealogies through sources like early genealogists, interview with scholars and elders of the tribes, predecessors’ books, inscriptions and epitaph. Their books, especially Bin Kalbi’s books have been useful for both Shiite and Sunni genealogists. Al-Hamadani’s book, Al-Eklil, however was been ignorant, has especial innovation in usage of early sources like inscriptions and epitaph in the genealogy field. This survey, beside analysis of Shiite important and basic works in the general genealogy, attempts to explain the prominent and efficient points of these works in this field.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Descents
  • Genealogist
  • genealogy
  • Shiite

نقش شیعیان در نسب‌نگاری عمومی

 

نعمت‌الله صفری فروشانی[1]؛ سید محمدرضا عالمی[2]

(دریافت مقاله: 11/03/1391 - پذیرش نهایی: 19/06/1391)

 

چکیده

شیعیان در نسب‌نگاری عمومی نقشی برجسته داشتند و از پیشروان این علم بودند. آنان با استفاده از منابع شفاهی چون نقل از نسب‌دانان نخستین و گفتگو با عالمان و شیوخ قبایل و نیز منابع مکتوب چون کتب پیشینیان، کتیبه‌ها و سنگ قبر‌ها، به ثبت انساب اقدام کردند. نوشته‌های نسب‌نگاران شیعی به ویژه ابن کلبی از منابع اصلی نسب‌نگاران بعدی اعم از شیعه و سنی بوده است. همچنین کتاب الاکلیل همدانی که نوآوری خاصی در استفاده از منابع دست اول چون کتیبه‌ها و سنگ قبر‌ها در انساب نگاری دارد از این دست آثار است. این نوشتار ضمن بررسی تألیفات مهم و اساسی شیعیان در نسب‌نگاری عمومی به نقاط برجسته و تأثیرگذار آن‌ها در این حوزه می‌پردازد و از میزان سهم‌شان در این دانش سخن می‌گوید.

 

کلید واژه‌ها:  شیعیان، نسب نگاران، نسب نگاری عمومی، منابع نسب نگاری.

 

مقدمه

توجه به انساب‌ نتیجه یک رویکرد قدرتمند اجتماعی برای نیل به اهدافی چون تفاخر و حمایت اجتماعی در دوره پیش از اسلام در سرزمین عربستان بود که به دوره اسلامی راه یافت و به دلیل کارکردهایی که پس از آن یافت، مکتوب شد و نسب نگاری را به وجود آورد. در آغاز، انساب در کنار ایام العرب از مهم‌ترین دانش‌های عرب‌ بود؛ اما پس از گسترش و تنوع تاریخ‌نگاری به عنوان یکی از ابزارهای بسیار کارآمد و اصلی برای تاریخ‌نگاری و برخی علوم دیگر همچون رجال و حدیث مطرح شد.

شیعیان ـ که در این تحقیق مفهوم عام آن در نظر است و منحصر به شیعیان دوازده امامی نیست ـ از شروع و بسط نسب‌نگاری، از مهم‌ترین نسب‌نگاران به شمار رفته و آثار بسیار ارزشمندی را در این حوزه پدید آوردند و سهم عمده‌ای در پیدایش و رشد و بقای آن داشتند. آنان در نسب‌نگاری خویش به پشتوانه اعتقادی که به جایگاه اهل بیت(ع) در نزد خداوند به عنوان ذوی ‌القربای پیامبر(ص) داشتند، آن را محور قرار داده و به ثبت انساب عرب‌ پرداختند.

در این نوشتار نقش شیعیان در شکل‌گیری و گسترش نسب نگاری عمومی در میان مسلمانان طرح می‌شود. ابتدا از پیشگامی شیعیان در انساب نگاری عمومی سخن می‌رود و آنگاه به مباحث توصیفی همچون شکل‌گیری نسب‌نگاری عمومی در میان شیعیان و تألیفات ایشان در نسب‌نگاری عمومی در پنج قرن نخستین اسلامی که تأثیر گذار در نسب‌نگاری مسلمانان بوده ‌است پرداخته می‌شود و در ادامه، مباحث تحلیلی همچون تأثیر و تأثر نسب‌نگاری عمومی شیعیان و اهل سنت بر یکدیگر و منابع نسب‌نگاران شیعه در نسب‌نگاری عمومی آورده می‌شود.

 

الف. شکل‌گیری نسب‌نگاری عمومی در میان شیعیان

برخی از محققان ابونصر محمد بن سائب کلبی(د 146ق) از اصحاب امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) را اولین مسلمانی می‌دانند که به ثبت و ضبط انساب عنایت داشت (طهرانی، 2/370) که شیخ طوسی (د 460ق) نیز در رجالش در ضمن صحابی این دو امام همام (ع) به او اشاره کرده است (ص۱۴۵، ۲۸۴)؛ اما وی شخصاً به تدوین انساب اقدام نکرده و کتابی به نام او در منابع ثبت نگردیده است. فرزند او هشام (د ۲۰۴ق) کسی است که معلومات پدر را ثبت کرد. ابن ندیم در الفهرست به نقل از ابی الحسن علی بن محمد بن زبیر قریشی کوفی المعمر (۲۵۴-۳۴۸ق) آورده که اولین مؤلف و مدوّن انساب ابو منذر هشام بن محمد کلبی است. نجاشی(د ۴۵0ق) او را هم مذهب خویش یعنی شیعی دانسته است (ص434، شماره 1166). حاجی خلیفه نیز بر آن است که او باب این علم را گشود و علم انساب را ضبط کرد و در این علم امام است (1/178). از مستشرقان نیز پروونسال در مقدمه‌ کتاب جمهره انساب العربِ ابن‌حزم همین نظر را پذیرفته است (ابن حزم، مقدمه، ۵). گفتنی است که در نسبت اولین تالیف نسب‌نگاری به هشام اختلاف و تردید وجود دارد، اما در این که هشام اولین نسب‌نگار شیعی است، تردیدی وجود ندارد؛ زیرا وی در اوایل قرن دوم به دنیا آمده و از عمر نسبتاً طولانی برخوردار بوده، کتاب‌های بسیاری نگاشته که تعدادی از آنها در موضوع انساب است؛ تأثیر او در علم انساب به عنوان یکی از پیشگامان اصلی انساب‌نگاری، با دیگر پیشگامان این علم قابل مقایسه نیست و حتی می‌توان با توجه به میزان تأثیرگذاری وی، دیگران را در این پیشگامی نادیده انگاشت.

 

ب. تألیفات شیعیان در نسب‌نگاری عمومی

اکثر قریب به اتفاق تألیفات اولیه نسب‌نگاران شیعه در قرن‌های دوم و سوم هجری اختصاص به نسب‌نگاری عمومی دارد که در آنها به نسب افراد از طریق پدرانشان پرداخته شده است، در این دو سده کتاب‌های انساب که شیعیان به تألیف آنها همت گماشتند شمار قابل توجهی در فهارس و کتب رجالی می‌شود، اما اکنون شمار اندکی از آنها در دست است. در این مقاله به اهم تألیفات شیعیان در نسب‌نگاری عمومی می‌پردازیم.

 

1. جمهرة النسب تألیف هشام بن محمد کلبی

این کتاب نوشته ابومنذر هشام بن محمد بن سائب بن بشر بن عمرو بن حارث بن عبدالعزی بن امرؤ‌القیس بن عامر بن نعمان بن عامر بن عبدود بن کنانه بن عذره بن زید اللات بن رفیده بن ثور بن کلب بن وبره است (ابن کلبی، ۶۲۸؛ بغدادی، ۱۴/۴۵). از پیشینه خاندان ابن‌کلبی آگاهی اندکی در دست است. یکی از اجداد او به نام عبدالعزی بن امرؤ‌القیس بر حارث بن ماریه غسانی وارد شده و اسب‌هایی را به عنوان هدیه به او پیش‌کش کرده است (طبری، ۱/ ۴۴۹؛ ابن کلبی، ۹). جد دیگرش بُشر بن عمرو از شیعیان امام علی(ع) بوده که به همراه فرزندانش سائب، عبید و عبدالرحمن در جنگ‌های جمل و صفین به همراه آن حضرت حضور داشته‌اند (ابن کلبی، ۶۲۸؛ ابن قتیبه، ۵۳۵). نقل است که سائب بن بشر در جنگ صفین به شهادت رسیده است (ابن حزم، ۴۵۹) و به گزارش دیگر همراه مصعب بن زبیر در کوفه کشته شده است (ابن قتیبه، ۵۳۶؛ قس: ابن خلکان، ۴/۳۱۰). محمد بن سائب کلبی‌‌‌ پدر هشام که از اصحاب امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) دانسته شده است (برقی، ۲۰؛ طوسی، ۱۴۵، ۲۸۴)، عالم در نسب بود، کتابی در تفسیر قرآن داشت (ابن قتیبه، ۵۳۶؛ ابن ندیم، ۱۰۸) و در سال ۱۴۶ق در کوفه از دنیا رفت (ابن قتیبه،۵۳۶؛ ابن خلکان، 4/ ۳۱۰). 

هشام بن محمد کلبی نیز مانند پدرش، اهل کوفه بوده و به تاثیر از پدر به علم انساب و تاریخ گرایش داشت و دارای حافظه‌ای بس قوی بوده است (ابن سعد، ۱/۷۱؛ بلاذری، 1/۵۵)، او مورخ، حافظ، نسابه و از اصحاب امام صادق(ع) بوده و نجاشی (د 450ق) در باره او گفته است: «... الناسب، العالم بالایام، المشهور بالفضل و العلم و کان یختص بمذهبنا...» (ص434، شماره 1166). گزارش‌هایی در تشیع وی در دست است که از جمله می‌توان به عنایت خاص امام صادق (ع) در بازگشت حافظه و علم او پس از بیماری سخت و فراموشی دانش او اشاره کرد (همانجا؛ ابن داود، ۲۰۱). وی نزد امام صادق (ع) از مقام خاصی برخوردار بوده است (نجاشی، 434)؛ به همین دلیل بسیاری از علما و محدثین عامه او را توثیق نکرده‌اند و روایت کردن از وی را جایز ندانسته‌اند (نک‍ ‍: ابن حجر، ۶/ ۱۹۷؛ بغدادی، ۱۴/۴۶؛ ذهبی، 10/۱۰۱). ذهبی در تذکرة الحفاظ با الفاظی گزنده از او یاد می‌کند اما در عین حال او را مورخی علامه می‌داند (۱/۳۴۳).حتی ابوالفرج اصفهانی زیدی مذهب و صاحب الاغانی نیز با به کار بردن عبارت «و هذا من أکاذیب ابن الکلبی» ذیل برخی از اخبار، هشام  را به دروغ پردازی نسبت داده است (۷/۶۱؛ ۱۰/۴۰؛ 12/۳۴؛ ۲۰/۲۱؛ ۲۲/۸۵).

به‌رغم این وصف‌ها همگان معترفند‌ که هشام در انساب و تاریخ جزیرة العرب پیش از اسلام اهل فن و از بزرگان بوده و دیگران خوشه چین اویند؛ آثار او که بالغ بر ۱۵۰ کتاب است و بیشتر در باره تاریخ است، به این امر گواهی می‌دهد. ابن خلکان در مورد او و کتاب جمهرة النسب به ستایش پرداخته است: «کان من اعلم الناس بعلم الانساب و له کتاب الجمهرة فی النسب و هو من محاسن الکتب فی هذا الفن و کان من الحفاظ المشهور» (6/82). ابن قتیبه نیز او را اعلم مردم در علم انساب می‌داند (ابن قتیبه،۵۳۶). ابن ندیم نیز می‌نویسد که اسحاق موصلی می‌گفت: سه نفر را دیدم که هنگام دیدن سه نفر خوار و زبون می‌شوند؛ هیثم بن عدی هنگام دیدن هشام کلبی و علویه هنگام دیدن مخارق و ابونواس هنگام دیدن ابوالعتاهیه (ص۱۰۸). یاقوت حموی که در نقل خبر غریب از ابن کلبی از طعن نسبت به او خودداری می‌کند (۲/ ۲۳۹، ذیل حرث)، وی را دارای حجتی قوی دانسته و به دفاع از او می‌پردازد (همو، ۲/ ۱۸۸، ذیل جوف). هشام بن محمد کلبی پس از عمری دراز و نگاشتن کتب بسیار در ۲۰۶ق (ابن ندیم، ۱۰۸؛ ذهبی، ۱/ ۳۴۳) یا ۲۰۴ق (ذهبی، ۱۰/۱۰۳) در گذشت.

شیوه تدوین و محتوای کتاب: مؤلف کتاب را بر اساس طبقات شش‌گانه نسب عرب شامل: شعب، قبیله، عماره، بطن، فخذ و فصیله تقسیم بندی کرده است. وی ابتدا شعوب عرب شامل شعب معد بن عدنان، شعب مضر بن نزار، شعب الیاس بن مضر (خندف)[3] و مدرکه بن الیاس را برشمرده، و سپس به قبایل پرداخته و از قبیله کنانه بن مدرکه آغاز نموده، آنگاه به ترتیب عماره‌ها و بطون و فخذها و فصیله‌ها را ذکر نموده است. از عماره ها ابتدا عماره فهر بن مالک را که همان «قریش» دانسته، ذکر نموده و بطون مربوط به آن را برشمرده و در ادامه از فخذها ابتدا فخذ هشام بن عبدمناف و از فصیله‌ها ابتدا فصیله عبدالله بن عبدالمطلب را ذکر کرده است؛ به این ترتیب وی سعی نموده به نحوی به نسب پیامبر(ص) نقش محوریت داده و با قصد تکریم ایشان آگاهانه سعی نموده تا در صدد ذکر نسب ایشان در ابتدا و در کمترین فاصله از صدر کتاب برآید؛ به این ترتیب روشی را بنا نهاده که تا دیگران نیز از آن پیروی کرده و همیشه نسب پیامبر(ص) را مقدم بدارند. وی پس از ذکر فصیله‌هایِ فخذ هشام بن عبدمناف، سراغ فخذِ بعدی از بطون و عماره قریش رفته و آنگاه پس از اتمام عماره قریش، به سراغ عماره‌های دیگر قبایل رفته و به این ترتیب یکایک شعوب عرب را برشمرده است. همان طور که از این توضیحات بر می‌آید، مؤلف از روش مبسوط برای ذکر انساب عرب استفاده نموده و پدر را بر پسر مقدم داشته است. به نظر می‌رسد نسب‌نگاران بعدی از روش این کتاب پیروی کرده‌اند.

 

2. نسب معد و الیمن الکبیر تألیف هشام بن محمد کلبی

این کتاب با تحقیق ناجی حسن در بیروت به چاپ رسیده است. شیوه مؤلف در آن هیچ فرقی با کتاب الجمهرة ندارد،؛ برخی به خاطر همین تشابه بسیار زیاد این کتاب را قسمت مفقود شده، از کتاب الجمهرة دانسته‌اند؛ از شواهد این سخن، ترتیبی است که ابن‌درید (321ق) در کتاب الاشتقاق خویش از ترتیب انساب ذکر شده در الجمهرة بیان می‌کند (ابن درید، 361-551) که در ادامه کتاب الجمهرة مطالبی شامل انساب ذکر شده در کتاب نسب معد و الیمن الکبیر را نیز شامل می‌شود؛ بنابراین ترتیب ذکر شده در جمهره توسط ابن‌درید هیچ اختلافی با کتاب نسب معد و الیمن الکبیر ندارد؛ هم‌چنین بسیاری ازمطالبی که ابن‌حجر عسقلانی (د ۸۵۲ق) در کتاب الاصابة فی تمییزالصحابة از الجمهرة نقل می‌کند (1/196، 625؛ 2/328)، در کتاب نسب معد و الیمن الکبیر نیز می‌توان یافت (ابن‌کلبی، 1/289؛ 2/551)، بنابر این احتمال آن که این کتاب قسمت مفقوده کتاب الجمهرة و در ادامه آن باشد وجود دارد؛ البته این مسئله را نیز نباید از نظر دور داشت که این دو کتاب تألیف یک شخص و در علم نسب بوده، بنابراین امکان تشابه فراوان میان این دو کتاب هست.

در این کتاب، انساب از بالا به پایین و به روش مبسوط ذکر می‌شود و هرچه رو به پایین می‌رود گسترده‌تر می‌گردد. در جای جای کتاب به انساب مادران افراد نیز اشاره شده است و چنانچه این افراد در  ایام العرب و یا پس از اسلام در جنگ‌ها و وقایع شرکت داشته‌اند و یا آگاهی خاصی از آنان به دست آورده، مانند اشعار یا محل سکونت و یا کوچ ایشان، به طور مختصر بیان کرده و کسانی که نسلی از آنان باقی نمانده را نیز یادآور شده است. وی ابتدا از نسب معد آغاز نموده که اولاد نزار بن معد (ابن کلبی، ۱/۱۷)هستند و پس از آن به نسب قحطان که نسب یمنی‌ها به او باز می‌گردد، پرداخته (همو، ۱/۱۳۱) و در ضمن آن نسب قبایلی همچون عامله، جذام، لخم بن عدی، عنس بن مالک بن ادد، اشعریین، خزاعه، قضاعه و... را برشمرده است (همو، ۱/۱۳۶، ۱۹۸، ۲۰۱، ۲۰۶، ۲۱۵، ۲۱۸، ۲۶۷، ۲۸۹، ۳۳۷، ۳۳۹؛ ۲/ ۴۳۹، ۵۵۱).

 

۳. الاکلیلمن اخبار الیمن و انساب حمیر تألیف همدانی

درباره زندگی ابو محمد حسن بن احمد بن یعقوب همدانی جمال الدین قفطی (۵۶۸ -۶۴۶ق) و یاقوت حموی (۵۴۷-۶۲۶ق) آگاهی های خوبی ارائه کرده اند و منابع بعدی به تکرار این دو منبع پرداخته‌اند. اجداد مؤلف اصالتاً از محلی به نام «المراشی» سومین وادی از وادی‌های «جوف همدان» واقع در شمال صنعا بوده‌اند اما مؤلف در شهر صنعا به دنیا آمده ‌است، از زمان ولادت وی اطلاع دقیقی در دست نیست؛ تنها می‌دانیم که وی پس از نیم قرن از ورود خاندانش به صنعا و در زمان معتمد بن متوکل به دنیا آمده است. وی از خاندانی متوسط از خاندان‌های «بکیل» از بنی قیس بن ربیعه بن عبد بن عیلان بن ارحب بوده است. همدانی در جزء دهم کتاب الاکلیل به تفصیل در مورد این خاندان سخن رانده است (جزء دهم، ص۱۹۴-۲۰۴). وی از برادرش ابراهیم و پسر برادرش محمد و همسرش که دختر عمویش نیز بوده، یاد کرده و تا زمان تألیف جزء دهم الاکلیل، پسری به نام مالک بن حسن داشته که در زمان حیات والدینش وفات یافته و مؤلف قصائدی در رثای او دارد (جزء دهم، ص۱۹۸)؛ وی پس از مدتی «ریده» را که مرکز «البون» و از بلاد «حاشد» بوده محل زندگی خویش قرار می‌دهد.[4] وی پس از بازگشت از شبه جزیره عرب، در اواخر عمرش «صعده» از دیار خولان و قضاعه را برای سکونت اختیار می‌کند؛ در همین جاست که اشعار او مورد حمله واقع شده و بعضی از اشعار او را تقصیر و کوتاهی در حق نبی مکرم اسلام (ص) تأویل نمودند که به زندانی شدن او منجر شد و در سال ۳۳۴ق در زندان درگذشت (مقدمه جزء دهم، ص ک؛ حاجی خلیفه، ۱/۱۴۴).[5]

مؤلف با توجه به هوش و ذکاوتی که داشت در علوم زمانش اعم از تاریخ، انساب، جغرافی، مسّاحی، فلک و حرکت ستارگان، سنن طبیعی و آرای ملل و نحل در مورد مبدأ و معاد و... آگاهی داشته است. قفطی به زیج او اشاره دارد که اهل یمن به آن اعتماد داشته و عمل می‌کردند. وی هم‌چنین شخصی ادیب بوده و اشعار بسیاری از او در کتاب‌هایش وجود دارد. وی قصیده بسیار بلندی در فضایل قحطان دارد. او هم‌چنین مکاتباتی با اهل عراق داشته و دوستان عراقی وی در مورد بغداد توصیفاتی داشته‌اند که همدانی با اشعاری در صدد پاسخگویی برآمده و به سرزمین یمن افتخار می‌کند (همدانی،جزء هشتم، ص۱۲-۱۳). همدانی علاوه بر کتاب الاکلیل کتابهای دیگری نیز داشته که عبارتند از: الحیوان، القوی، سرائر الحکمة،  الیعسوب (در مورد قهرمانان و شجاعان و ابزارآلات جنگی که آنان مورد استفاده قرار می‌دادند)، صفه جزیرة العرب (نک‍ ‍: مرعشی نجفی، 1410، شماره ۷۶)؛ همدانی این کتاب را پس از سفرش به مکه و سیاحتش در جزیره العرب نوشته است؛ با توجه به این کتاب و الاکلیل می‌بایست آن را پس از الاکلیل نوشته باشد زیرا از آن در الاکلیل نامی نبرده است اما در صفه جزیره العرب از الاکلیل نام برده است (همدانی، 1368ق، جزء دهم، مقدمه، ص یز).

شیوه تدوین ومحتوای کتاب:  الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر عنوانی برای یک مجموعه کتب است در ۱۰ جزء یا کتاب یا جلد که هر جزء به موضوعی اختصاص یافته است که چند جزء آن اختصاص به انساب داشته و در بقیه نیز با محور انساب و خاندان‌ها به بحث پرداخته است؛ محتوای این ۱۰ جلد یا کتاب و یا جزء عبارتند از:

کتاب الاول: مختصر من المبتداء و أصول الانساب

کتاب الثانی: فی نسب ولد الهمیسع بن حمیر

کتاب الثالث: فی فضایل قحطان

کتاب الرابع: فی السیرة القدیمة الی عهد أسعد تبع أبی‌کرب

کتاب الخامس: فی السیرة الوسطی من اول ایام أسعد تبع الی ذی‌نواس

کتاب السادس: فی السیرة الاخیرة الی ظهور الاسلام

کتاب السابع: فی التنبیه علی الاخبار الباطلة و الحکایات المستحیلة

کتاب الثامن: فی ذکر قصور حمیر و محافدها ومدنها و دفائنها و ما حفظ من شهر علقمة بن ذی‌جدن

کتاب التاسع: فی امثال حمیر و حکمها و اللسان الحمیری و حروف المسند

کتاب العاشر: فی معارف همدان و انسابها و عیون اخبارها

این مجموعه کتب، که به طور کامل در مورد یمن و انساب مربوط به مردمان آن می‌باشد به صورت پراکنده و  از سوی ناشران گوناگون چاپ شده است و تنها چند بخش آن در اختیار نگارندگان بود. شیوه تدوین مجموعه الاکلیل ترکیبی از شیوه‌های فرهنگ‌نامه‌ای و دودمانی است.

کتاب الثانی یا جزء دوم که با تحقیق محمد بن علی الاکواع در صنعا به چاپ رسیده در مورد «نسب ولد الهمیسع بن حمیر» است؛ همدانی خاندان‌های زیر مجموعه وی را از ۷ فرزند او به نامهای یامن، أیمن، مهسعا، الهاسع، المختسع، متبعا و أقرع دانسته است. از این خاندان‌ها در چند باب نام برده و انساب مربوط به آنان را بر‌شمرده که قسمت اعظم کتاب الثانی را در بر گرفته است؛ از میان این خاندان‌ها برای نمونه می‌توان نسب الصد(همدانی، جزء دوم، ص ۳۰)، جریم (همو ص۳۹)، الابیورد (همو، ص۴۳)، الغوث (همو، ص۹۹)، رجع (همو، ص۱۴۲)، ذی‌مقار (همو، ص۱۶۳)، آل ذی‌یزن (همو، ص۲۳۹)، الکلاع (همو، ص۲۴۷)، آل غانم (همو، ص۲۵۸)، الاوزاع (همو، ص۲۶۱)، حضرموت بن سبأ الاصغر (همو، ص۳۳۱)، ذی سحر (همو، ص۳۵۳)، آل الشعبین (همو، ص۳۵۸)، سبأ، کهلان، الهماسع، الجراهم (همو، ص۳۶۲)، العمالق، العباشم (همو، ص۳۶۳) و... نام برد. در ادامه در دو باب به اسماء متفق در حروف می‌پردازد (همو، ص ۳۸۸، ۳۹۶) و در پایان این جزء به طور مختصر فضایل قحطان را بیان می‌کند (همو، ۴۱۲). روش همدانی در این جزء به روش مبسوط و از بالا به پایین بوده و پدر بر پسر مقدم است و چنانچه در وصف اشخاص شعری نقل شده و یا اینکه خود آن شخص اشعاری داشته، به آنها اشاره کرده و نمونه آورده است.

کتاب الثامن یا جزء هشتم الاکلیل که با عنوان «فی ذکر قصور حمیر و محافدها ومدنها و دفائنها و ما حفظ من شهر علقمة بن ذی‌جدن» و تعلیقه و حواشی انستاس ماری کرملی در بغداد به چاپ رسیده است، به تفصیل به توصیف قصرهای موجود در یمن، از گذشته تا زمان مؤلف و هم‌چنین قبور معروف آن می‌پردازد و اشعار بسیاری را در وصف این اماکن می‌آورد. این جزء نیز خصوصاً در بخش قبور با توجه به نقشی که در شناسایی انساب دارد، با موضوع انساب در ارتباط است.

کتاب العاشر یا جزء دهم که تماماً در مورد انساب بوده و با تحقیق محب الدین الخطیب در قاهره به چاپ رسیده است، به معارف همدان، انساب و اخبار آنان اختصاص دارد. این جزء با نسب کهلان بن سبأ آغاز شده (همدانی، جزء دهم، ص ۱) و در طی ابوابی به نسب همدان (همو، ص۱۰)، بنو عمرو بن همدان (همو، ص۱۱)، بنو نوف بن همدان (همو، ص۲۸)، نسب یأم (همو، ص۶۸)، انساب بکیل بن جشم بن حبران (همو، ص۱۰۸) می‌پردازد.

در مجموع کتاب الاکلیل دایرة المعارفی بزرگ بر اساس انساب عرب‌های یمنی است که به جنبه‌های مختلف زندگی آن‌ها نظر دارد و علاوه بر انساب از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارای اهمیت بسیاری می‌باشد، بایسته است که در بررسی تاریخ و فرهنگ عرب‌ها به خصوص عرب قحطانی این کتاب مورد توجه بسیار قرار گیرد.

 

4. الایناس بعلم الانساب تألیف ابن مغربی

حسین بن علی بن حسین معروف به ابن مغربی و وزیر المغربی در سال 370 هجری در مصر به دنیا آمد (ابن حجر، 2/301). وی ادیب و سیاست‌مدار شیعی و وزیر خلیفه فاطمی الحاکم بود. در نوجوانی حافظ قرآن و چند کتاب لغوی و نحوی بود و آن چنان که پدرش ذکر کرده 15 هزار بیت شعر از بَر داشت و حساب، جبر و مقابله می‌دانست (ابن خلکان، ۲/۱۷۳). در400 هجری مورد خشم خلیفه فاطمی واقع شد و پدر، عمو و برادرانش توسط الحاکم به قتل رسیدند، اما خود او به رمله گریخت و پس از مدتی به حجاز و مکه رفت اما دوباره مجبور به فرار به عراق شد و ابتدا به موصل و سپس به دیار بکر رفت. در دیاربکر وزارت احمد بن مروان امیر کرد آن دیار را بر عهده گرفت و تا زمان مرگش یعنی 418ق در آنجا زیست. جنازه او را بنا بر وصیتش به کوفه برده و در کنار بارگاه حضرت علی(ع) به خاک سپردند (همو ص۱۷۶).[6]

نجاشی در رجالش شرح حال کوتاهی از او آورده است (ص69) به همین دلیل، خوانساری در روضات الجنات او را دوازده امامی دانسته است (۳/۱۶۷). ذهبی نیز او را شیعه دانسته است (۱۷/۳۹۶).

در منابع بیش از نُه کتاب در منطق، ادب، تفسیر، شعر و انساب برای او برشمرده‌اند که یکی از آن‌ها کتاب الایناس بعلم الانساب است، به گفته ابن خلکان این کتاب علی رغم کوچک بودنش پر فایده است که دلالت بر کثرت معلومات مؤلفش می‌کند (ابن خلکان،2/172؛ خوانساری، 3/156).

مؤلف کتاب در جای جای آن با عباراتی همچون: قال الفرزدق، قال ابوالیقظان (د190ق)، قال هشام (د۲۰۴ق)، قال الهیثم [بن عدی] (د 207ق)، قال ابوالحسن المدائنی (د ۲۲۵ق)، قال ابن حبیب (د245ق)، قال بلاذری (د ۲۷۹ق)، به کرّات استفاده کرده، اما فقط در یک جا از چند سلسله روایت یاد می‌کند که به ترتیب زیر است: حدثنی ابراهیم بن علی الذهلی... عن احمد بن یحیی بن جابر بلاذری عن عیاش بن هشام بن محمد الکلبی و غیره من اشیاخه. و نیز حدثنی الحسن بن عبدالصمد بن الحسین عن ابیه... عن الواقدی عن رجاله و اخبرت ایضاً عن محمد بن اسحاق بن یسار صاحب سیره (ابن المغربی، 61). یک سلسله روایت دیگر نیز در اوایل کتابش ذکر می‌کند که آن هم به هشام بن محمد کلبی ختم می‌شود (همو، ص14).

ابن مغربی در الایناس از کتاب‌هایی نام ‌برده است مانند  اخبار همدان و اشعارها از علی بن محمد بن احمد بن الحارث المرهبی (همو)، کتاب نوافل ابنی نزارِ ابن کلبی (همو، ص۱۱۴)، کتاب قریشِ برمکی (همو، ص۱۱۳)، باب اروی بنت حارث بن عبدالمطلب از کتاب النساء (همو، ص۹۱)، مبتداء اسلام عبدالقیس از ابوعبیده (همو، ص۸۷)؛ هم‌چنین وی در مواردی به دیگر کتب خویش از جمله ادب الخواص نیز ارجاع می دهد (همو، صص135، 136، 165، 191).

شیوه تدوین و محتوای کتاب: این کتاب که با تحقیق ابراهیم الابیاری به چاپ رسیده به شیوه فرهنگ‌نامه‌ای و به ترتیب حروف الفبای عربی تدوین یافته به این صورت که هر اسمی که با یکی از این حروف الفبا آغاز شده در ذیل حرف مربوط آورده، و سپس نام قبیله آن شخص و در ادامه نحوه تلفظ آن، پس از ذکر آباء و نسب شخص چنانچه فرزندی از وی را می‌شناخته، ذکر نموده و نسب او را تا شخص مذکور ادامه داده است، اگر شعری از این افراد و یا از دیگری در مدح و یا ذم این افراد و یا اطلاعات دیگری همچون حضور در جنگ‌ها و یا ازدواج‌ها و... در مورد شخص وجود داشته، در پایان ذکر می‌کند.

بنابر آنچه در شیوه و ترتیب کتاب الایناس در ذکر مطالب گفته شد، پس از ذکر اسامی افراد در ذیل حروف مربوط به قبیله آن‌ها اشاره می‌کند و ترتیبی در مورد ذکر قبایل، آن چنان که براساس طبقات نسب عرب‌ها در کتاب‌هایی همچون الجمهرة النسب ابن الکلبی و النسب ابن سلام وجود دارد، رعایت نشده است و افراد قبایل به صورت پراکنده ذکر شده‌اند، لذا افراد را می‌بایست از طریق اسامی و نه قبایل آنان یافت. آن‌چه از اسامی قبایل که به صورت پراکنده ذکر شده‌اند می‌توان دریافت، این است که مؤلف به تمام قبایل عرب توجه دارد، لذا این کتاب، کتابی است در مورد انساب عموم عرب‌ها و اختصاص به شعبه و قبیله خاصی ندارد؛ از میان قبایل و بطونی که در کتاب ذکر شده‌اند می‌توان، تمیم، ربیعه، سدوس، طی، عامله، قضاعه، ازد، بکر بن وائل، قریش، مذحج، عبدالقیس، جهینه، جعفی، اسد، مراد، قیس، خثعم، خزاعه، حمیر، نهد، کلب، کنانه، بنی عامر، بنی یربوع، مضر، بنی نمیر، بجیله، عجل، عک، اشجع، همدان، هوازن، بنی عبد شمس بن تمیم، عدی، سلیم، ایاد، فزاره، بلی، ثقیف، سکون، عنزه، تغلب، رباب را نام برد.

 

ج. تأثیرات متقابل نسب‌نگاری عمومی شیعیان و اهل سنت

در سده‌های نخستین اسلامی و در اوایل شروع تدوین انساب، مؤلفه‌های خاصی که بتوان تألیفات پیروان این دو مذهب را از هم جدا نمود و هر گروه را دارای ویژگی‌های خاص به خود دانست، وجود ندارد؛ چنانچه در پی تأثیر و تأثر این ‌دو گروه بر هم باشیم، باید آن را در تأثیرات افراد متعلق بر این مذاهب بر یکدیگر جستجو کرد، در این راستا و برای بیان تأثیر و تأثر شیعیان از اهل سنت، ابومنذر هشام بن محمد کلبی بهترین گزینه و معیار است زیرا وی نخستین و تأثیرگذارترین نسب‌نگار شیعه در قرون اولیه و انساب‌نگاری عمومی است.

ابن کلبی بیشترین تأثیر را در انساب از طریق پدرش و چهار نسابه که از نسابه‌های اولیه و منبع شفاهی محسوب می‌شدند، دریافت کرده است که عموماً از اهل سنت هستند و مربوط به دوره اموی و قبل از آن می‌شوند، وی به واسطه پدرش محمد بن سائب کلبی نسب قریش را از ابو صالح و او نیز از عقیل بن ابوطالب؛ نسب کنده را از ابو کناس کندی؛ نسب أیاد را از عدی بن زیاد أزدی، نسب مضر را از نخار بن اوس العدوی و نسب ربیعه را از خراش بن اسماعیل فرا گرفته بود (ابن ندیم، ۱۰۸)؛ به نظر می‌رسد بیشترین تأثیر هشام در انساب از آنان گرفته شده، اما در کنار آنان خود هشام نیز بدون واسطه از افرادی مانند عوانة بن حکم کلبی کوفی(د ۱۴۷ یا ۱۵۸ق) مورخ و نسب‌دان دوره اموی نیز استفاده کرده و تأثیر گرفته است؛ امکان دارد وی از کسان دیگری که در انساب دستی داشته‌اند، استفاده برده باشد که در سطور پیشین به آن اشاره شد، اما با اطمینان وی از مؤلفانی از اهل سنت که کمی قبل از او و یا هم ‌زمان با او به تألیف در انساب پرداخته‌اند، مانند: سحیم بن حفص معروف به ابوالیقظان نسابه (د ۱۹۰ق) مؤلف کتاب‌های النسب الکبیر و نسب خندف و اخبارها (ابن رسول، ۸؛ مرعشی نجفی، ذیل شماره ۳۱) محمّد بن مسلم شهاب زُهری (د 124ق) نویسنده کتاب نسب قومه (السدوسی، ۵)،  مؤرج بن عمرو السدوسی بصری (د ۱۹۵ق) مؤلف کتاب‌های نسب قریش و جماهیر قبایل؛ تأثیر نپذیرفته است، زیرا این کتاب‌ها به دست او نرسیده و نشانی از اینکه او از این کتب تأثیر پذیرفته باشد وجود ندارد.

تأثیر به سزای آثار هشام بن کلبی بر تألیفات انساب پس از خود از ارجاعات منابع بعدی به کتاب وی معلوم می‌شود. یکی از مصادیق برجسته این تاثیر پذیری، کتاب النسب قاسم ابن سلام (د ۲۲۴ق) است. در کتاب النسب ابن سلام آمده است: "اینجا آخر کتاب ابن کلبی است و از اینجا تا آخر کتاب در مورد مسایلی است که از آن‌ها پرسیده می‌شود" (ص343). این عبارت نشانگر آن است که ابن سلام  کتاب ابن‌کلبی را رونویسی کرده است و افزون بر این در نقل مطالب بعدی نیز غیر مستقیم از وی نقل کرده است (مثلاً نک‍ ‍: 345). همچنین اخبار و بسیاری از شواهد شعری موجود در کتابِ ابن سلام در کتابِ ابن کلبی نیز وجود دارد (برای نمونه نک‍ : ۱۹۵). بنابراین می‌توان گفت کتاب ابن سلام خلاصه‌ جمهرة النسبِ ابن کلبی است چنانکه زمانی‌که کتاب برای اولین بار به راوی آن ابوسعید ارائه شد وی گمان کرد که کتاب جمهرة النسب ابن کلبی است (زکار، مقدمه النسب، ص۲۷).

علمای عامه که به واسطه شیعه بودن هشام کلبی از نقل روایات او کراهت داشتند و از طرفی نمی‌خواستند از آثار وی بهره مند شوند راه حل را در این دیدند که به کتاب النسب ابن سلام که در نظر ایشان تهذیب شده کتاب ابن کلبی است‌ اعتماد کنند (همو، ص۹). از جمله این کتاب‌ها می‌توان التبیین فی انساب القرشیین ابن قدامه (د ۶۲۰ق)، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب و قلائدالجمعان فی التعریف بقبایل الزمان هردو از قلقشندی (د ۸۲۱ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة ابن حجر عسقلانی (د ۸۵۲ق) (همو ، ۲۸) را نام برد. از این رو روایات ابن‌کلبی حتی به کتاب‌های کسانی که او را توثیق نکردند، به واسطه کتاب ابن سلام راه یافت، این در صورتی است که بسیاری از کتب تاریخی و انساب، بدون واسطه از ابن کلبی و کتابش استفاده و نقل کرده‌اند. از این گروه می‌توان کتاب النسب، القبایل الکبیر، المحبّر، العمائر و الربائع فی النسب، کتاب المشجر، انساب الشعراء و من نسب من الشعراء الی أمهاتهم از آثار محمد بن حبیب ( ابن حبیب، ۵۰۳-۵۲۰؛ مصطفی، 1/۱۹۴-۱۹۵)، کتاب‌های محمد بن عبده بن سلیمان که کتب بسیاری در نسب دارد (نک‍: ابن ندیم، ۱۱۸)،تاریخ طبری و انساب الاشراف بلاذری (مقدمه جمهرة النسب، ۲)، الانباء الی قبایل الروات ابن عبدالبر (ابن عبدالبر، ۴۵ و۴۶) را برشمرد. بنابراین کتاب ابن‌کلبی با‌ واسطه یا بی ‌واسطه به اکثر کتاب‌های انساب و تاریخی راه یافته و تأثیرات ماندگار را در پی داشت. نقش ابن کلبی را در انساب را می‌توان به نقش ابن اسحاق در السیر و المغازی تشبیه کرد بدان سان که عالمان انساب پس از وی مدیون او هستند (ناجی حسن، مقدمه نسب معد... کلبی، ص۲).

 

د. منابع نسب‌نگاری عمومی شیعیان

در منابع نسب‌نگاری عمومی نمی‌توان میان منابع نسب‌نگار شیعه و اهل سنت تفاوت چندانی قائل شد و تقریباً هر دو گروه، منابع یکسانی داشته‌اند، اما نباید از نظر دور داشت که نسب‌نگاران شیعه در استفاده از این منابع پیش ‌قدم بوده و منابع آن‌ها نسبت به اهل سنت از تنوع بیشتری برخوردار بوده‌ است. با توجه به این مسئله منابعی که نسب‌نگاران شیعه در نسب‌نگاری عمومی از آنان بهره برده‌اند از این قرار است:

 

1. نسب‌دانان نخستین

از نسب‌دانان نخستین که منبع مؤلفان در تدوین علم نسب بوده‌اند می‌توان در منابع به اسامی همچون صُحار بن عَیاش عبدی، نسابة بَکری، عقیل بن ابی‌طالب، ابوصالح، ابوکناس کندی، نَخار بن اوس عُذری، عدی بن رثاث إیادی، خراش بن اسماعیل عِجلی، ذَکوان سَمان، حَنتَف بن یزید بن جَعوَنَه، زید بن الکیس نَمَری، ابوبکر، عمر، جُبَیر بن مُطعم، سعید بن مُسَیب، محمد بن سعید بن مُسَیب، ابوجَهم بن حُذیفَه عَدَوی، عُتبه بن عمربن عبدالرحمن بن حارث مَخزومی، یحیی بن عُروَه بن زبیر، عَمرو بن خَولَه، ابوبکر بن حَکَم، ابن لسانُ الحُمرَه، حماد بن بِشر کلبی،ابن زباله، ابن کَواءیَشکُری،[7]ابونصر محمد بن سائب کلبی دست یافت (نک‍ ‍: ابن ندیم، صص۱۰۱ به بعد). این نسابه‌ها هرکدام در نسب جماعتی خاص از عرب‌ها تبحر داشتند که معمولاً در مورد قبایلی بود که خود بدان تعلق داشته و یا اینکه غالباً با آنان در ارتباط بوده‌اند، مثلاً عقیل بن ابی‌طالب در نسب قریش، ابو کناس کندی در نسب کنده، نخار بن اوس عدوانی در نسب معد بن عدنان، عدی بن رثاث ایادی در نسب ایاد، خراش بن اسماعیل عجلی در نسب ربیعه (همو، ۱۰۸) تبحر داشته‌اند که هشام بن محمد کلبی و نسابه‌های بعدی نیز علومشان در انساب را از اینان گرفته‌ و کتاب‌هایی در نسب قبایل و یا انساب عرب و یا جماعتی از آنان نوشته‌اند.

 

2. گفتگو با دانایان و شیوخ قبایل

با توجه به اهمیت حفظ انساب و ایام قبیله در نزد قبایل، همیشه در بین ایشان
افرادی پیدا می‌شدند که به حفظ این مفاخر مبادرت می‌ورزیدند، این افراد معمولاً از بین علماء، شیوخ و بزرگان قبایل مختلف بوده و آشنایی با انساب و اخبار قبایل خویش داشته‌اند؛ گفتگو با اینان یکی دیگر از منابع انساب‌نگاران شیعه به حساب می‌آمد، از این افراد می‌توان به کسانی همچون أبی باسل الطائی (ابن کلبی، ۵۹)، عامر بن شبل الجرمی (همو، ۴۸)، رجل من بنی بحتر من طیّ (ابن سعد، 1/۲۷۹)، رجل من بنی عقیل (همو، ۱/۳۰۱)و رواتی از قبیله کلب (ابن کلبی، ۵۹۹)، شیوخی از بجیله از فرزندان جریر بن عبدالله البجلی و دانایان قضاعه (الانباری، 1920، ص ۱۱۵ و ۳۱۰) و از دانایان قریش، ابی السائب مخزومی، زیاد بن عبدالله البکائی(ابن حبیب، 1985، ص۳۸ و ۱۹۱) و معروف بن خرّبوذ (بلاذری،1/۶2؛ ابن سعد، 1/۷۶) و بسیاری دیگر را نام برد.

3. کتب پیشینیان

فؤاد سزگین با استناد به شواهدی از جمله سخن جاحظ بر آن است که پیش از اسلام نوشته هایی در باره انساب وجود داشته است مانند نوشته سطیح ذئبی[8] (د ۵۲ قبل از هجرت). همچنین عبدالله بن محمد بن عماره یکی از نسب شناسان قرن دوم هجری گفته نمی‌داند چرا اعقاب زنی به نام «فرتنی» از کتاب النسب محو شده است؛ بنابراین کتابی وجود داشته که اعقاب این زن از آن کتاب حذف شده است. فرزدق شاعر معروف نیز دفتر انساب دغفل را که از مُخَضرَمان[9] بود، ستوده است. مسعودی نیز کتاب نسب بسیار کهنی را که منتسب به بَروخ بن ناریا، کاتبِ ارمیای نبی بوده، خوانده است. برخی از نسب شناسان در سده‌های ۳ و ۴ هجری از نسب نامه‌های کهنی که عرب‌ها درباره حمیریان نوشته و زُبُر نامیده می‌شدند، استفاده می‌کردند (سزگین، ۱/۳۵۹-۳۶۳)؛ با این وصف به احتمال کتاب‌هایی مربوط به پیش از اسلام در خصوص انساب، خصوصاً در جنوب شبه جزیره عرب بوده است هر چند اکنون در دست نیست. به غیر از کتب انساب، کتاب‌های دیگر در مورد ایام و تاریخ عرب وجود داشته و مورد استفاده نسب‌نگاران بوده است، مانند کتابی که به شخصی به نام «حماد» نسبت داده شده و ابن کلبی به آن اعتماد کرده و گفته است: «اخذته من کتاب حماد» (طبری، 1/۶۰۱؛ الانباری، ۳۳؛ ابوالفرج، ۱۷/۳۱۹). با توجه به این مطالب می‌توان یکی از منابع نسب‌نگاران شیعه را کتب پیشینیان عرب اعم از کتب انساب، تاریخ عرب و ایام دانست.

 

4. کتیبه‌ها و سنگ قبر‌ها

کتیبه‌ها به ویژه آنهایی که بر روی سنگ مقبره‌های قدیمی حک شده‌اند، از دیگر منابع مورد استفاده نسب‌نگاران شیعه می‌باشد. همدانی در کتاب الثامن یا جزء هشتم الاکلیل با عنوان «فی ذکر قصور حمیر و محافدها و مدنها و دفائنها و ما حفظ من شهر علقمة بن ذی‌جدن» به تفصیل به توصیف قصرهای موجود در یمن از گذشته تا زمان مؤلف و هم‌چنین قبور معروف آن می‌پردازد. این جزء خصوصاً در بخش قبور با توجه نقشی که قبور در شناسایی انساب دارد، بسیار مهم است. در جزء دهم کتاب نیز با عنوان« فی معارف همدان و انسابها و عیون اخبارها» که اختصاص به انساب بنی همدان و اخبار ایشان دارد به کرات به نوشته‌هایی اشاره می‌کند که بر سنگ‌های  مختلف حک شده‌اند؛ برای مثال او از سنگ نوشته‌ای در دیوار غربی مسجدِ «ریده» (همدانی، جزء ۱۰/ ۱۱۱) و همچنین از سنگ نوشته‌ای در قصرِ «ریده» (همو، ۲۱) گزارش داده است. وی با واسطه نیز از این کتیبه‌ها گزارش می‌دهد مثلاً می‌گوید مسلمة بن یوسف بن مسله، کتیبه‌ای را در «خیوان» خوانده که از بعضی از قصرهای جاهلی به جا مانده بوده است (همو، ص۱۹). او همچنین به نقل از همین شخص از کتیبه‌ای بر روی مصار ظباء در «خیوان» گزارش می‌دهد (همو، ص۲۰). بسیاری از این کتیبه‌ها با موضوع انساب در ارتباط است و می‌توان از آنها به عنوان منبعی دیگر در نساب‌نگاری شیعیان نام برد.

 

نتیجه

با بررسی که در مورد پیشگامی شیعیان در انساب‌نگاری صورت گرفت دانسته شد هرچند برخی اولین مسلمان را که به ثبت و ضبط انساب عنایت داشت، ابونصر محمد بن سائب کلبی (د 146ق) از اصحاب امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) می‌دانند، اما وی شخصاً به تدوین انساب اقدام نکرده و کتابی به نام او در منابع ثبت نگردیده است، فرزند او هشام بن محمد کلبی که کتاب‌های بسیاری را در انساب نگاشته است نیز اولین انساب نگار مسلمان به شمار نمی‌آید زیرا هم زمان و حتی قبل از او کسانی مانند محمّدبن مسلم شهاب زُهری (د 124ق) نویسنده کتاب نسب قومه، سحیم بن حفص معروف به ابو الیقظان نسابه (د ۱۹۰ق) مؤلف کتابهای النسب الکبیر و نسب خندف و اخبارها، مؤرج بن عمرو السدوسی بصری (د ۱۹۵ق) مؤلف کتابهای نسب قریش و جماهیر قبایل، به تدوین انساب پرداخته‌اند؛ اما در این که هشام (د ۲۰۴ق) اولین نسب نگار شیعه می‌باشد، هیچ تردیدی وجود ندارد.

در سده‌های نخستین اسلامی و در اوایل شروع تدوین انساب، مؤلفه‌های خاصی که بتوان تألیفات پیروان این دو مذهب را از هم جدا نمود و هر گروه را دارای ویژگی‌های خاص به خود دانست، وجود ندارد؛ اما نکته آن جاست که کتاب‌های مولفان شیعه مانند کتاب‌های ابن‌کلبی تأثیر به سزایی بر آثار پس از خود از جمله اهل سنت داشته است. ابن کلبی بیشترین تأثیر را در انساب از طریق پدرش از چهار نسّابه که از نسّابه‌های نخستین و منبع شفاهی محسوب می‌شوند، پذیرفته است که عموماً از اهل سنت هستند و مربوط به دوره اموی و قبل از آن می‌شوند، اما به یقین وی از مؤلفانی از اهل سنت که کمی قبل از او و یا هم زمان با او به تألیف انساب پرداخته‌اند تأثیر نپذیرفته است. با این همه تاثیر ابن کلبی بر آثار پس از خود غیر قابل انکار است و اخبار و گزارش‌های وی خاصه از طریق کتاب النسب ابن سلام به کتاب‌های مهم نسب‌نگاران اهل سنت و کتاب‌های تاریخی راه یافته است، گرچه در منابع رجالی اهل سنت وی را ذم و قدح کرده‌اند.

مهم ترین منابع نسب نگاری شیعیان شامل منابع شفاهی و مکتوب و مشاهدات میدانی بوده است که در مقاله به اختصار به آن ها اشاره شد. هشام بن محمدکلبی از منابع شفاهی بیشتر استفاده کرده و با احتمالی کمتر از کتب پیشینیان و همدانی صاحب الاکلیل به میزانی بیشتر از کتیبه‌ها و سنگ قبرها استفاده کرده است که در تألیفاتی از این دست بی نظیر است.



[1]. استادیار جامعة المصطفی العالمیة، قم. رایانامه: Emam.history@gmail.com

[2]. دانشجوی دکتری جامعة المصطفی العالمیة، قم. رایانامه: smr.alemi@gmail.com

[3]. خندف نام همسر الیاس بن مضر بوده است که فرزندان الیاس به او نسبت داده می شوند (مبرّد، ۱۳).

[4]. از ریده تا صنعا ۲۰ میل و تا اثافت ۱۶ میل بوده است (همدانی، جزء دهم، مقدمه، ص یط).

[5]. البته آیت الله مرعشی نجفی وی را تا سال ۳۶۰ق زنده می‌داند (مرعشی نجفی،شماره ۷۶).

[6]. نجاشی وفات او را در 15 رمضان همان سال دانسته است (ص69).

[7]. ابن ندیم نام او را عبدالله بن عروض از طایفه بنی یشکر ذکر کرده و از شیعیان و اصحاب امام علی(ع) دانسته است (ص۱۰۲).

 

[8]. نام وی ربیع بن ربیعه بن مسعود بن عدی بن الذِئب و از تیره بنی مازن از قبیله أزد بوده و از معمرین و کاهنانِ جاهلیِ غسانی به شمار می‌رفته است؛ عرب‌ها او را در اختلافاتشان حکَم قرار می‌دادند و قضاوتش را می‌پذیرفتند، حتی عبدالمطلب بن هاشم در سر اختلافی که با گروهی از بنی قیس عیلان، بر سر آب در طائف پیدا کرده بود، حکمیت وی را پذیرفت (یعقوبی، ۱/۲۴۹؛ طبری،۱/ ۵۳۶، زرکلی، ۳/ ۱۴)

[9]. مخضرمان به کسانی گویند که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده باشد (ابن حجر، ۸/۳۲۹).

منابع
1. ابن حبیب، ابو جعفر محمد، المحبّر، تحقیق الیزه لیختن شتیتر، مقدمه محمد حمیدالله، بی‌تا.
2. همو، المنمق فی أخبار قریش، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۹۸۵م.
3. ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الاصابة فی تمیز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و الشیغ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
4. همو، تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۰۴ق.
5. همو،  لسان المیزان، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات،۱۳۹۰ق.
6. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، عبدالسلام هارون، مصر، دارالمعارف، بی‌تا.
7. ابن خلکان، شمس الدین، وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان ، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارالثقافة، بی‌تا.
8. ابن داوود، حسن بن علی حلی، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحیدریه، ۱۳۹۲ق.
9. ابن درید، ابوبکر محمد بن حسن، الاشتقاق، شرح و تحقیق عبدالسلام هارون، بیروت، دارالجیل، 1411ق.
10. ابن رسول، السلطان الملک الاشرف عمر بن یوسف، طرفة الاصحاب فی معرفة الانساب، تحقیق ک.و.سترستین، بیروت، دارصادر، ۱۴۱۲ق.
11. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر للطباعة و النشر ، بی‌تا.
12. ابن سلام، ابو عبید قاسم، کتاب النسب، مقدمه سهیل زکار، تحقیق مریم محمد خیر الدرع، ۱۴۱۰ق.
13. ابن عبدالبر اندلسی، یوسف بن عبدالله، الانباه الی قبایل الروات (ذیل القصد و الامم الی انساب العرب و العجم)، قاهره، مکتبة القدسی، ۱۳۵۰ق.
14. ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم ، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، المعارف، بی‌تا.
15. ابن قدامه، موفق الدین ابو محمد عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، تحقیق محمد نایف الدلیمی، عالم الکتب و مکتبة النهضة العربیة، ۱۴۰۸ق.
16. ابن مغربی، ابوالقاسم حسین بن علی بن حسین، الایناس بعلم الانساب، تحقیق ابراهیم الابیاری، قاهره، دارالکتاب المصری و بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1400ق.
17. ابن‌کلبی، ابو منذر هشام بن سائب، نسب مَعَد و الیَمَن الکبیر، تحقیق ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۵ق.
18. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، بی‌نا، بی‌تا.
19. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، مقدمه سهیل زکار، تحقیق محمد فردوس العظم، دمشق، دارالیقظة العربیة، بی‌تا.
20. همو، الأصنام، تحقیق محمد عبدالقادر احمد و احمد محمد عبید، القاهره، مکتبة النهضة المصریة، ۱۹۹۳م.
21. همو، الایام، تحقیق احمد محمد عبید، ابوظبی، هیئة ابوظبی للثقافظ و التراث، ۱۴۲۹ق.
22. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، القاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، بی‌تا.
23. الانباری، القاسم بن بشار، شرح دیوان المفضلیات، تحقیق لیال، بیروت، ۱۹۲۰م.
24. برقی، ابوجعفر احمد بن ابی‌عبدالله، کتاب الرجال، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ش.
25. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
26. همو، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدین المنجد، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، بی‌تا.
27. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۹۹۲م.
28. خطیب بغدادی، ابو بکر احمد، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
29. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، بیروت، دارالاسلامیة،1411ق.
30. ذهبی، شمس الدین محمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی‌تا.
31. همو، سیر أعلام النبلاء، تحقیق، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۱۳ق.
32. زرکلی،خیرالدین،  الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۰م.
33. همو،  فائق فی غریب الحدیث، حواشی: ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
34. سدوسی، مؤرج بن عمرو، کتاب حذف من نسب قریش، تحقیق، صلاح الدین المنجد، بیروت، دارالکتاب الجدید، ۱۳۹۶ق.
35. سزگین، فؤاد، تاریخ نگارش‌های عربی، ترجمه مهران ارزنده و شیرین شادفر، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰ش.
36. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
37. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، رجال طوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
38. طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعة، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۰۳ق.
39. قلقشندی، ابوالعباس احمد بن علی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، تحقیق علی خاقانی، بغداد، مطبعة النجاح، ۱۳۷۸ق.
40. مبرد، محمد بن یزید، نسب عدنان و قحطان، بغداد، شرکة دارالوراق، ۲۰۰۷م.
41. مرعشی نجفی، شهاب الدین، کشف الارتیاب ذیل لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، ابن فندق، تحقیق، سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۱۰ق.
42. مصطفی، شاکر،  التاریخ العربی و المؤرخون، بیروت، دارالعلم للملایین، 1979م.
43. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416ق.
44. همدانی، ابو محمد حسن بن احمد،  الاکلیل من اخبار الیمن و انساب الحمیر، تحقیق، محب الدین الخطیب، قاهره، المطبعة السلفیة، ۱۳۶۸ق.
45. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
46. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی‌تا.